هفدهم مارس ۲۰۱۹، آنکارا
دیروز عصر تصمیم گرفتم قبل اینکه بطور کامل در افسردگی غرق بشم آخرین تلاشهام رو بکنم و کمی حس و حالم رو تغییر بدم. از سه مشکل بوجود اومده یکیش رو سپردم به سرنوشت، دومی رو فراموش کردم و سومی و اصلی رو با ول کردن دور زدم. حس و حالم کاملا عالی نیست ولی خیلی بهتر از دیروز هستم.
امروز رفتم به بازارچه هفتگی میوه و سبزیجات و کمی خرید کردم. یک ماهی هم گرفتم و به کمک ویدئوهای آموزشی تمیزش کردم و به سبک کاملا مندرآوردی پختمش و در کنار پنیر کاشار به زیارت معدهام فرستادم. نتیجه مطلوب بود. جدا از طعم خوبش باعث شد شبیه به این پست دغدغهها و درگیریهای ذهنیم پاک بشه و حس بهتری داشته باشم. قبل از اون هم مقداری نزدیک خونه و پارک و فواره آب قدم زدم و آفتاب گرم بهاری من رو پرت کرد به خاطرات خوب و باز باعث شد کمی بهتر باشم.
دیروز ساسان که هنگام مسافرتم به تبریز، باهام اومده بود آنکارا تصمیم گرفت برگرده. باهم رفتیم ترمینال و راهی استانبول شد تا از اونجا پرواز کنه به تبریز. از ترمینال تا خونه پیاده برگشتم و کمی فکر کردم به همهچیز. جرقههایی از نتایج و تصمیمات و تغییرات در من زده شد و احتمالا بزودی به عمل تبدیل خواهند شد.
بعد از نزدیک به سه ماه دوباره دارم تنها زندگی میکنم و حس خنثییی از این بابت دارم. از طرفی آزادی عملم بیشتر و کاملتر هست و از طرفی مجبورم با ترک عادت همصحبت داشتن کنار بیام.
کمتر از ۴ روز به عید نوروز باقی مونده و من مطمئنم که هیچ شانسی برای رفتن به تبریز و بودن پیش خانواده حداقل در روزهای نزدیک ندارم. نوروز در ترکیه مفهومی نداره و خبری از حس و حال بهاری و خریدهای عید و خونهتکونی و امثالهم نیست. همهچیز به روال سابق هست. امیدوارم بتونم تو روزهای باقی مونده جمعی رو پیدا کنم تا لحظه تحویل سال رو تنها نباشم.
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگيرم
كه من خود غرقه خواهم شد در اين دريای مدهوشی.
یکشنبه، ۱۷ مارس ۲۰۱۹