آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS۲۴۸۸ مشترک
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

چگونه شعبده‌بازی کنیم؟

بیش از ۱۲ سال، روزهایتان را صرف یادگیری برنامه‌نویسی کنید، تمامی زمان‌هایی که دیگران مشغول تفریحات ملزم سن‌شان هستند را پشت کامپیوتر عصر حجری‌تان بنشینید و تمامی شب‌هایی که دیگران در خواب ناز هستند را صرف سر و کله‌زدن با کدهایی بکنید که هیچ‌چیز ازشان نمی‌فهمید. تمامی روزهایی که دیگران از خاطرات عاشقانه‌شان تعریف می‌کنند را صرف خواندن صدها کتاب و هزاران مقاله برنامه‌نویسی بکنید. تمسخر دیگران از بی‌تجربگی و هیچ‌چیز دیگر بلد نبودن را به جان بخرید. همه‌ی ۴-۵ سالی که دانشجوهای دیگر صرف هیجانات دوران دانشجویی می‌کنند را صرف یادگرفتن برنامه‌نویسی بکنید. دو سال، از بهترین روزهای جوانی‌تان را صرف سربازی و تحمل شکنجه وصف‌ناپذیرش برای گرفتن پایان‌خدمت و درنهایت گرفتن پاسپورت کنید. هر رابطه‌ای را پس بزنید و تا جاییکه نفس‌تان بند بیاید حسرت بخورید. ۶ ماه بعد سربازی را هر روز ساعت ۴ صبح بیدار شوید و تمرین کنید. از چندسال قبل قید کارمندی و حقوق چندغازش را بزنید تا زمان کافی برای یادگیری و تمرین داشته باشید. کل سال‌های جوانی‌تان را با تارعنکبوت‌های ته جیبتان ور بروید. در تمامی این سال‌ها و در بهترین و بدترین لحظات‌تان دست از یادگرفتن زبان برندارید. تمامی لحظاتی که دیگران صرف روتین‌های زندگی می‌کنند کتاب‌های مختلف آموزش زبان از دست‌تان نیافتد. زمانی را که دیگران صرف سریال‌های مختلف می‌کنند را صرف تماشای یک فیلم یا سریال بصورت تکراری بکنید تا تک‌تک جملاتی که در فیلم/سریال استفاده می‌شود را برای یادگیری گرامر حفظ شوید. در طول چندین سال خانواده‌تان را برای تصمیمی که گرفته‌اید آماده کنید. خودتان هم در طول چندسال تنش فکری ناشی از تصمیم‌تان را تحمل کنید و در نهایت عزم‌تان را جزم کنید. با همه‌ی پس‌اندازتان که به سختی کفاف یک ماه را می‌دهد دل به دریا بزنید. بهترین لباس‌هایتان را بپوشید، به روی سِن بروید. حالا،

اپلای کنید، در عرض دو ساعت جواب بگیرید و چند روز بعد سوار هواپیما بشوید و مهاجرت کنید.

دیگران خواهند گفت واو.

(۳ش)

آراز غلامی
جمعه، ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹

راه و رسم جهان

بگریز، دوستِ من، به تنهایی ات بگریز. تو را از بانگِ بزرگ‌مردان کَر و از نیشِ خُردان زخمگین می‌بینم. جنگل و خرسنگ نیک می‌دانند که با تو چه‌گونه خاموش باید بود. دیگربار چونان درختی باش که دوست‌اش می‌داری؛ همان درختِ شاخه گستری که آرام و نیوشا بر دریا خمیده است.

پایانِ تنهایی آغازِ بازار است؛ و آن جا که بازار آغاز می‌شود، همچنین آغاز هیاهوی بازیگرانِ بزرگ است و وِز وِزِ مگسان زهرآگین. در جهان بهترین چیزها را نیز ارجی نیست تا آنکه نخست کسی آنها را به نمایش گذارد. مردم این نمایشگران را «مردانِ بزرگ» می‌خوانند.

مردم از بزرگی، یعنی از آفرینندگی، چیزی چندان نمی‌دانند. اما کششی‌ست ایشان را به نمایشگران و بازیگرانِ چیزهایِ بزرگ. جهان گِردِ پایه گذارانِ ارزش‌هایِ نو می‌گردد: با گردشی ناپیدا. امّا مردم و نام گردِ نمایشگران می‌گردند: چنین است «راه و رسمِ جهان.»

– نیچه | چنین گفت زرتشت

(۵ش)

آراز غلامی
جمعه، ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹

چهار درسی که به‌تازگی یاد گرفته‌ام

دوگانه‌باوری غیرت
تصور می‌کنی روشن فکری، به همه‌چیز با منطق نگاه می‌کنی، افکار کهنه و عصر حجری جایی در مغز تو ندارد. تصور می‌کنی انسان‌ها حق دارند هرکاری که دلشان می‌خواهد انجام دهند. هر تجربه‌ای که می‌خواهند داشته باشند. اما، کسی، نوک انگشتانش، به بدن معشوق تو خورده است. حالا این تصورات رو با اتفاقِ افتاده ترکیب کنید و خاموش کنید آتش روشن شده را.

خودارضایی عاطفی
دوستم برخلاف من معتقد هست امکان حفظ رابطه بدون گذشته‌ی قابل هضم و آینده‌ی ممکن، امکان‌پذیر نیست. خصوصا اگر حال هم حال قابل قابل قبولی نباشد. تنها چیزی که رابطه را در این حالت حفظ می‌کند خودارضایی عاطفی هست. دلخوشی با درصد کمی از چیزهایی که هر رابطه‌ای باید آنها را داشته باشد و چشم‌پوشی از مابقی چیزها. من هم فکر می‌کنم درست می‌گوید.

توهم تسلط
مثل شبکه‌های اجتماعی، مثل سیگار و مثل هرچیز اعتیادآور دیگری، تصور اینکه می‌توان هر چیز بالقوه اعتیادآوری را تحت کنترل مصرف کرد توهمی بیش نیست. عشق هم از این قاعده مستثنا نیست. خصوصا اگر معشوق کارکشته‌ی استفاده از این خطای مغز برای معتاد کردنت باشد. کله‌ی پدر مغز و این باگ‌های بیشمارش.

چالش احترام به خود
احترام به خود از خاموش‌کردن خشم، ردشدن و ول‌کردن شروع می‌شود و با نخواستن ادامه پیدا می‌کند. احترام به خود مثل نوزادی تازه متولد شده نیازمند نگهداری ۲۴ ساعته است وگرنه امکان لذت از زندگی را از شما می‌گیرد. احترام به خود تنها به زمان حال محدود نیست. احترام به خود شامل احترام به خودتان در گذشته و آینده است. یعنی شما نمی‌توانید به‌خودتان احترام بگذارید اگر به‌خاطر اشتباهاتتان در گذشته خودتان را نبخشید و همچنین از ظلمی که به خود سابق‌تان شده‌است چشم‌پوشی کنید.
شما نمی‌توانید به خودتان احترام بگذارید اگر به خود آینده‌تان بی‌توجهی کنید و بخاطر خود فعلی‌تان، خود آینده‌تان را به چاه ویل بیاندازید.

و فی الصدر لبانات، اذا ضاق لها صدری
نکت الارض بالکف، و ابدیت لها سری
فمهما تنبت الارض، فذاک النبت من بذری

(۲ش)

آراز غلامی
جمعه، ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹

I don’t want to be here, I want to be there

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹

اگر مهاجرت کنید، چه چیزی با خودتان برمی‌دارید؟

۸ ماه و ۸ روز از شروع مهاجرتم می‌گذره. تو سفرم به ایران ساسان رو هم راضی کردم که باهام بیاد و چیزهای جدید رو تجربه کنه. ساسان چند روز مونده به پرواز برگشت ازم پرسید «چی بردارم؟»

چه چیزی باید برداشت؟
مهمترین چیزهای زندگی شما چه چیزهایی هستند؟

چند تی‌شرت، چند شلوار، کفش، کوله‌پشتی‌ای که از لپ‌تاپ مک‌بوکم خالی بود چون فروخته‌شده بود برای تامین هزینه‌های سربازی و باقی‌مانده‌اش هم صرف خرید بلیط مهاجرت شد، تلفن همراه، شاید چند جلد کتاب یا کتاب‌خوان دیجیتالی، مسواک، خمیردندان، شامپوی مخصوص چون موهایتان با شامپوهای دیگر می‌ریزد. ماشین اصلاح صورت، سررسیدی که یادداشت‌های فیزیکی‌تان رو در اون می‌نویسید، کاپشن، کت و شلوار و کراوات برای مراسم‌های رسمی، صندل. مدارک دانشگاهی (که حداقل اینور به هیچ‌دردی نمی‌خورند)، پاسپورت. دیگه چی؟

در ۲۰ یا ۳۰ یا ۴۰ سال عمرتون چی جمع کردید که با خودتون ببرید جای دیگه‌ای؟

خاطرات خوب و بد، حس خوبی که از کمک کردن به دیگران داشتید، حس بد یا عذاب‌وجدان ناشی از کارهای بدی که در حق دیگران کردید. تجربه خوابیدن در اتاق ۶ متری در سربازی به همراه ۴ نفر دیگر. قابلیت تحمل حداکثر فشار روانی قابل وصف در همان سربازی. قدرت تحمل تنهایی. وبلاگی که تجربیات جدیدتون رو درش بنویسید. خانواده‌ای که نگران‌تون هستند و در هر تماس بهتون یادآوری می‌کنند اگه جیبت ته کشید مثل کوه پشتت هستند. خواهری که صرف حس بودنش حتی در این فاصله اطمینان قلبی از عدم شکست خوردن هست برات.

اگر ببینی و سپاس‌گذار باشی، تنها نیستی.

بیشتر بخوانید:
سمفهونی مهاجرت
چرا و چطور ول کنیم؟
نخواه تا رستگار شوی
۱۰+۱ دلیل برای اینکه باید رد بشوید

آراز غلامی
شنبه، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۹

جمع‌بندی ۲۰۱۸ و نقشه راه ۲۰۱۹

یک سال دیگه گذشت و رسیدیم به جایی که سبک سنگین کنیم ببینیم چه کردیم این ۳۶۵ روز. چه‌قدر تو مسیری که ترسیم کرده بودم پیشرفت کردم. چه‌قدر درجا زدم. چه تجربه‌هایی بدست آوردم و شکست‌هام چیا بودن و چطور می‌تونم ازشون درس بگیرم.

سال پیش همین‌موقع‌ها نوشتم که:

۲۰۱۸ برای من سال تمرکز کامل روی کار هست. برای وقت‌تلف‌کردن نه دانشگاهی هست نه دیواری مثل سربازی که جلوی هرگونه برنامه‌ریزی رو بگیره. کل انرژی من صرف انجام پروژه‌ها و البته حرکت در طول مسیری هست که برای جابجایی با کمترین تنش ترسیم کردم.
در کنار اون، در طی این سال یک کتاب می‌نویسم و دو کتاب ترجمه می‌کنم. بطور دقیق‌تر کتابی که شروع کردم به نوشتن رو تموم می‌کنم و کتاب‌هایی که درحال ترجمه‌شون هستم به سرانجام می‌رسونم.

و در آخر اینکه
Don’t look for a reason
Look for a way out.
– Cube

از بین چیزهایی که سال پیش نوشته بودم جابجایی با کمترین تنش (هه) به نتیجه رسید. الان اینجام. مستقل، دارای شغل مطلوب و یه زندگی آروم و پایدار. پروژه‌هایی که می‌خواستم روشون کار کنم تحت تاثیر این جابجایی پیشرفتی نداشتن بغیر از تبریزتریپ که هر خط کدش رو با عشق نوشتم. ادای دینی به کهن‌شهر تبریز.

کتابی که قرار بود بنویسم تقریبا تموم شد. یه مقدار بیشتر وقت لازم دارم برای تمیزکاری‌هاش و اضافه کردن چیزهای جدید بهش. اما دو کتابی که درحال ترجمه‌شون بودم بدون پیشرفت موندن. باز بخاطر همین جابجایی.

سایت‌بلاگم به نقطه ایده‌آلم نزدیک‌تر شده. مخاطبان خوبی دارم که زحمت می‌کشند و برام کامنت می‌نویسند و نوشته‌هام رو نقد می‌کنند. بیش باد.

و اما ۲۰۱۹

تو سال جدید بیشتر و بیشتر می‌نویسم.  ۱۸۴ پیش‌نویس دارن بهم چشمک می‌زنن که تموم کن ما رو. شاید همین آخر هفته چندتاشون رو تکمیل کنم و بیارمشون روی آنتن. جدا از اون بیشترین تمرکزم روی یکی از پروژه‌هایی هست که ماه‌هاست دارم بهش فکر می‌کنم. الان که زمان و امکانش رو دارم دیگه بهونه‌ای نیست برای وقفه. کل تلاشم رو می‌کنم تو کمترین زمان ممکن نسخه آلفاش رو تموم کنم. در حاشیه همه‌ی این‌ها یه مسیر جدید ترسیم می‌کنم برای جابجایی مجدد.

سال خوب و پر از تجربه‌ای داشته باشید 🙂

آراز غلامی
جمعه، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۹
Nazar Amulet