ذهنی به کندی یک لاکپشت
من ذهن کندی دارم. این به این معنی نیست که کندذهن هستم. به این معنی هست که نمیتونم در لحظه روی مسئله یا رویدادی فکر کنم و جواب آنی بگیرم و جوابم رو تبدیل کنم به عمل. ذهن من به کندی مسائل و اتفاقات رو هضم و تحلیل میکنه و تا قطعیترین جواب رو نگیره این تحلیل رو ادامه میده و گاهن اتفاق میافته که اتفاقی که خیلی قبل افتاده و همیشه گوشه ذهن من درحال پردازش بوده بالاخره بعد از چندسال ازش نتیجه گرفته میشه و تبدیل میشه به تصمیمی برای اعمال در زندگیم یا عملی برای انجام دادن.
این مسئله گاهن آزاردهنده میشه هم برای خودم و هم برای دیگران که باعث میشه حس کنن در گذشته زندگی میکنم. علاقهای که من به گذشته دارم یه حس درونی هست و قابل کتمان هم نیست ولی این زندگی در گذشته رو رد میکنم. چون اگه حالتی غیرعادی داشته باشم دراینمورد زندگی در آینده هست نه در گذشته. خیالپردازیهایی که من درمورد مسائل مختلف انجام میدم همیشه بخش زیادی از ذهنم رو مشغول خودش میکنه. کاری که من درمورد گذشته انجام میدم نه زندگی درش بلکه تحلیلش هست. تحلیلی که نهایتا منجر میشه به تصمیم. تصمیمی که دقیقترین در نوع خودش هست و تبدیل میشه به عملی قاطعانه در مقابل شرایط و حالتی با سابقهی طولانی و درظاهر غیرقابل تغییر.
چهارشنبه، ۳۱ ژانویه ۲۰۱۸
چرا من حق دارم برای نداشتههام ناراحت باشم
مدتی قبل پیش یکی از دوستانم بودم و حسوحال اون روزم طوری بود که چندبار به خاطر بعضی از مشکلاتی که در گذشته برام پیش اومده بود در بابهای مختلف و میتونست پیش نیاد ناله و شکایت میکردم. دوستم برای همهشون جوابی بهم داد اون لحظه منهدمم کرد. گفت تو این دنیا افرادی هستن که حسرت خوردن یه وعده غذای گرم رو دارن. تویی (من) که این حسرت رو نداری نباید برای نداشتههای فعلیت ناراحت باشی و اعتراض کنی. کم اتفاق نمیافته این انهدام وقتی با افراد تاثیرگذار صحبت میکنم ولی تو این یهمورد یهجای کار میلنگید و باعث شد از همون اول مقاومتی ته فکرم نسبت به این مسئله داشته باشم.
چند روز بعد از این اتفاق بخشی از ذهنم درگیر این شده بود که چرا این حرف اشتباهه و من به دو دلیل رسیدم.
اول اینکه کاش اون اشخاص هم غذای گرم داشتن برای خوردن ولی من مسئولیتی در اینباره ندارم و نداشتم. من باعث نشدم اونها از نظر مالی شکست بخورن تو زندگیشون. اونها هم مثل من تو این کشور با قوانین این کشور و سختیهای این کشور زندگی میکنن و خودشون مسئول وضعیتشون هستن و خودشون باید باهاش کنار بیان یا برای رفعش تلاش کنن که از نظر عقل ناقص من کار سختی نیست. درسته همه از یه مبدا شروع نمیکنن چالشهای زندگی رو ولی تو این شهر پیداکردن کار با حداقل حقوق برای مرد و زن و بچه کار غیرممکنی نیست و درنتیجهی اون میشه ماهی چندبار و شاید هرروز غذای گرم خورد. پس اگه کسی نمیتونه غذای گرم بخوره مشکل از کمکاری خودش هست و من نباید برای این مسئله احساس مسئولیت کنم. درسته که اتفاقات غیرقابل کنترل هم میافته و باعث این شرایط میشه ولی اونم میشه جزو میلیونها اتفاقی که خارج از کنترل من هست. مثل کسایی که تو جنگ کشته میشن مثل کسایی که تو رواندا یا الجزایر یا میانمار قتلعام میشن و من برای ایستادن درمقابلش کاری از دستم برنمیاد.
اشتباه برداشت نکنید، من آدم بیرحمی نیستم. من همونیام که اواخر دوران ابتدایی برای جا موندن یه دانشجو از اتوبوس یک ماه تمام گریه کردم.
دوم اینکه اگه هیچکس برای نداشتههاش ناراحت نباشه، اگه حس ناراحتی و نارضایتی نسبت به هر وضعیت غیرمطلوبی رو از زندگی حذف کنیم واقعا چه انگیزهای میمونه برای خارجشدن از اون وضعیت؟ در این حالت همه هرچیزی که زندگی درمقابلشون قرار میده رو میپذیرن بدون اینکه تلاشی برای بهبود یا رفعش بکنن. ناراضی نبودن یعنی هیچ آرزو و خواستهای هم نداشتن و این یعنی ما همون انسانهای غارنشین شاید هم کمتر باقی میموندیم و هیچکدوم از این پیشرفتها رو نداشتیم چون اون موقع یکی از غارنشینها غذای سرد میخورد.
مجموع این دلایل باعث میشه من حس کنم حق دارم که برای نداشتههام ناراحت باشم و ابراز نارضایتی کنم از شرایط زندگیم و گذشتهم و البته باید تاکید کنم که این ناراحتی نباید صرفا ناراحتی باقی بمونه و زیاد طول بکشه (این زیاد طول کشیدنش رو کاملا رد میکنم). باید از این نارضایتی انگیزه بگیرم برای حرکت کردن به شرایط مطلوبم.
چهارشنبه، ۳۱ ژانویه ۲۰۱۸
کار حقیقی
«سرانجام بازگو که کیستی…»
ای نیرویی که هر تعللی را با اشتیاق پی میگیرد
و هر لحظهای که کاری حقیقی در حال انجام است
مرا به مقابل پنجره میکشد.
یکشنبه، ۲۸ ژانویه ۲۰۱۸
درباب افسردگی و اضطراب بهمراه معرفی یک پادکست
افسردگی بنا به تعریفی عبارت هست از زندگی در بدنی که برای زندهماندن میجنگه با مغزی که تلاش میکنه بمیره. افسردگی نابود میکنه. از پا درمییاره. افسردگی متلاشی میکنه. انرژی و انگیزه انجام هرکاری رو ازتون میگیره. کار بهجایی میرسه که برای بازکردن پنجره لازم میشه نیم ساعت بشینی و استراحت کنی بعد انرژیت رو جمع کنی طوری که انگار قراره کوه بکنی.
افسردگی از اون سری مشکلاتی هست که نمیشه ازش چشمپوشی کرد و یا با انجام کارهاش دیگه بهش بیتوجهی کرد. افسردگی از یه نقطه کوچیک داخل روان شروع میشه و تا کل وجودت رو نگیره ولکن نیست و هر روز و هر روز بیشتر از قبل قدرت انجام کارهای روزمره رو ازت میگیره.
بنظرم علت اینکه افسردگی اینقدر شایع شده و کل دنیا رو تحت تاثیر قرار داره از نگاه ما نسبت بهش نشات میگیره که خیلی راحت از اثراتش چشمپوشی میکنیم و فکر میکنیم باید خودبهخود درمان بشه یا اگه چیزی رو تغییر بدیم اتوماتیک افسردگی هم رفع خواهد شد. افسردگی یه بیماریه. یه بیماریه مثل هر بیماری دیگهای و برای درمانش نیاز به زمان و دارو هست مثل هر بیماری دیگهای.
پادکست درنا با تلاش مریم صفا حرکت قابل تقدیریه در جهت شناخت بیشتر و مقابله با این سگ سیاه که وقتی اومد دیگه رفتن بلد نیست.

پئرپاراتو، مارتیکا، پئرو ماراتیک.
جمعه، ۲۶ ژانویه ۲۰۱۸
آمدی جانم به قربانت ولی
سرم رو انداختم پایین و رفتم تو دنیای آهنگی که داره با هندزفری تو گوشم پخش میشه. دستام تو جیبهای کاپشنمه و هزاران فکر تو سرم دارن قدمرو میرن. رسیدم به خیابونمون. یه نگاه به آسمون میکنم و یه نگاه به ساعت گوشیم. یه نگاه به آدمایی که دارن رد میشن. تکرار مکررات. سرم رو میندازم پایین و میرم سمت خونه.
احساس میکنم یه کسی داره صدام میکنه. صدای بلند آهنگ نمیذاره جهت صدا رو تشخیص بدم. بالاخره یه دست میاد روی شونهم،
– آقای غلامی؟
نگهبان هست. برمیگردم سمتش. هندزفری رو درمیارم. میگه نامه دارید. میگیرم ازش. پشتش رو نگا میکنم. فرستنده سازمان وظیفه عمومی نیروی انتظامی. بغل پاکت رو باز میکنم. یه کارت ۸ در ۵ میافته تو دستم.
مرتبط:
سربازی در یک نگاه یا چطور شد که سرگروهبان غلامی شدم؟
سهشنبه، ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸
پروژه Kocuren، مبدل متن ترکی آذربایجانی از الفبای لاتین به عربی
نسخه جدید این پروژه با نام دورنام در دسترس هست.
مدتها پیش در طول شبنشینی که با یکی از دوستانم داشتم بهم پیشنهاد تولید یه نرمافزار رو داد که بتونه متن ترکی آذربایجانی نوشته شده با الفبای لاتین (رایج در جمهوری آذربایجان) رو تبدیل کنه به الفبای عربی (رایج در آذربایجان ایران). هر دو این زبانها در حقیقت یکی هستن و همینطور که متوجه شدید فقط الفبا یا اسکریپتشون متفاوت هست. با توجه به اینکه نوع نوشتن این زبان با نوع خواندش هم یکی هست فقط کافی بود کاراکترها و روابط اونها باهم تبدیل بشه به الفبای عربی و حداقل در ظاهر کار سختی به نظر نمیومد.
در اون ایام من داشتم به موعد انجام پروژه پایانی (پایاننامه) کارشناسی هم نزدیک میشدم و تصمیم گرفتم همین پروژه رو به عنوان پروژه پایانی انجام بدم. از زمان بازکردن لپتاپ نسخه اولیه اسکریپت کمتر از ۶ ساعت طول کشید و کار نتیجه قابل قبولی داشت. مدتی هم صرف ظاهر و کاربردیتر شدنش کردم و نهایتا پروژه Kocuren متولد شد.
قابلیتهای پروژه بهنظر خیلی هیجانانگیز میان. تبدیل هزاران کتاب منتشرشده با الفبای لاتین به الفبای عربی به سادگی یک کلیک. انتشار پستهای وبلاگها یا خبرگزاریها همزمان به دو الفبا بطور اتوماتیک. تبدیل مقالات ویکیپدیا آذربایجانی به الفبای عربی با یک ربات ساده و چند ده امکان دیگه.
در صورتی که علاقهمند و قادر به انجام هر یکی از موارد فوق بودید میتونید با من تماس بگیرید.
سهشنبه، ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸