آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

هفتم خرداد ۱۴۰۱، تبریز

وقتی مدت زیادی هر اتفاقی را کنترل می‌کنی یا حداقل این توهم را داری که هر چیزی تحت کنترل‌ات هست، قدرتی فرا-انسانی برای خودت متصور می‌شوی و فکر میکنی آن بلاهایی که سر سایرین می‌آید سر تو نمی‌آید. می‌توانی هر وقت که خواستی هر حسی که خواستی داشته باشی و به هر مسیر و هدفی که خواستی حرکت کنی، ولی ناگهان موجی بزرگ می‌آید و خودت و قایق اختیار کوچکت را در هم می‌شکند و تو می‌مانی و دریایی بزرگ از چیزهایی که نمی‌دانی و نمی‌توانی کنترل کنی.

مرتبط:
تنهایی‌شناسی

آراز غلامی
شنبه، ۲۸ می ۲۰۲۲

۱۴ چیز که نشان می‌دهد شما مثل بقیه هستید

  1. پیگیری و تماشای اخبار داخلی و خارجی
  2. استفاده از شبکه‌های اجتماعی
  3. پیگیری و اطلاع از قیمت سکه، ارز، مرغ و نان باگت
  4. خرید و ذخیره‌ی مواد غذایی گران‌شده
  5. شاکی بودن از دولت، جامعه و نحوه رانندگی سایرین
  6. عدم داشتن هدف و برنامه برای آینده
  7. عدم توانایی مدیریت زمان
  8. عادی بودن افسردگی و اثرات آن در زندگی‌تان
  9. تلاش برای دریافت تایید از سایرین اعم از خانواده و فامیل
  10. انتخاب آسان‌ترین، و نه بهترین
  11. رعایت سنت پیشینیان بدون فکر کردن به چرایی آن
  12. خودقربانی‌پنداری
  13. فرار از مسئولیت‌پذیری
  14. کینه‌ای بودن و عدم توانایی گذشت و عبور

مرتبط:
۱۰+۱ دلیل برای اینکه باید رد بشوید

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۱۹ می ۲۰۲۲

مینیمال (۱۴) در ستایش شفافیت

دو نوع افراد با شفافیت مشکل دارند:
– افرادی که چیزی را مخفی می‌کنند.
– افرادی که چیزی برای ارائه ندارند. 

 
آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۱۹ می ۲۰۲۲

از شنبه شروع نخواهی کرد، اگر این نوشته را نخوانی

از شنبه ورزش می‌کنید؟
از شنبه ترک می‌کنید؟
از شنبه صبح زود بیدار می‌شوید و به کارهای ناتمام‌تان می‌رسید؟
کمی خفیف‌تر، بعد از تمام شدن این فیلم به کارهای‌تان می‌رسید؟
یک دور توی اینستاگرام می‌چرخید بعد کتاب‌تان را خواهید خواند؟

فکر نمی‌کنم.

مجله‌های موفقیت با تصاویری از سخنران‌های کت‌شلوار پوش با دسته‌گلی در دست، کتاب‌های بیشمار سلف‌هلپ با عناوین اغواکننده و هزاران وب‌سایت و مقاله هیچ کدام و هیچ کدام به شما نمی‌گویند چطور باید شروع کنید. صرفا لیستی کوتاه یا بلند از کارهایی که باید بکنید به شما ارائه می‌دهند ولی هیچ کدام نمی‌گویند چطور قرار است قدم اول را بردارید؟ چطور قرار است این کارها را انجام دهید؟ چطور انرژی لازم برای انجام این کارها را پیدا کنید؟ چطور قرار است از شنبه شروع کنید؟ چطور به دودلی و گشادی فارغ بیایید؟ چطور غم درون‌تان را سرکوب کنید و آن لیست بلندبالا را انجام دهید؟ چطور باید به دلتنگی ناشی از جدایی غلبه کنید و زندگی بهتری شروع کنید؟ چطور تَرک کنید؟ چطور عادات جدیدی شروع کنید؟ چطور چسناله را کنار بگذارید و واقعا کاری برای بهبود وضعیت‌تان انجام دهید؟ این گروه از مربیان زندگی جوابی برای این سوال‌ها ندارند، طبعا برای حس عذاب‌وجدان ناشی از عدم موفقیت در انجام دستورات‌شان هم برنامه‌ای ندارند. هیچ کدام‌شام نمی‌خواهند بفهمند یا نمی‌فهمند که دغدغه‌ها و چیزهای ناپایدار زندگی اجازه حرکت این چرخ را نمی‌دهد. نمی‌خواهند بفهمند یا نمی‌توانند بفهمند که وقتی خانه از پای‌بست ویران است کیفیت آجرها تاثیری در روند برج‌سازی روی آن خانه نخواهد داشت.

در مورد تئوری انتخاب قبلا نوشته بودم. یکی از نکات کلیدی که در این تئوری یاد گرفتم این بود که در هر خواسته‌ای اولین چیزی که به ذهنمان می‌آید ماتم و ناله است. گریه برای چیزی که می‌خواهیم اولین راهکاری‌ست که در نوزادی یاد گرفته‌ایم چون ناخودآگاه‌مان یاد گرفته بعد از هر ناله‌ای مطلوب‌مان برایمان فراهم خواهد شد. سن‌مان کمی که بالاتر می‌رود تامین این مطلوب‌ها قطع می‌شود ولی ما نمی‌فهمیم راهکار بدست آوردن چیزهایی که می‌خواهیم ناله نیست. این دست‌آورد فکری همانطور مثل روز اولش با ما می‌ماند و تمامی اوقات‌مان را تلخ می‌کند. نمی‌فهمیم که ناله و ناراحتی راهکار بدست آوردن چیزها نیست.

احتمالا کم‌کم حوصله‌تان سر رفته و می‌خواهید راهکار را بدانید.

چیزی که شما باید بدنبالش بگردید دلیل برای انجام کارهایتان نیست، دلیل باعث حرک‌تان نمی‌شود. دلیل صرفا باعث عذاب وجدان ناشی از عدم حرکت‌تان خواهد شد. بیشتر از دلیل برای انجام کارها، باید به دنبال دلایلی برای عدم انجام کارها باشید. لیست همه‌ی کارهایی که باید انجام دهید را بنویسید و در دو مسیر به این مسئله فکر کنید، یکی اینکه چرا باید کارهای بیشماری که منتظرتان هستند را انجام ندهید، اگر دلیلی برای این سوال پیدا کردید، آن کارها را حذف کنید. حالا کارهایی که باید انجام دهید مجددا لیست کنید. حالا دوباره به این سوال فکر کنید، چرا نمی‌توانید آن کارها را انجام دهید؟ جواب‌هایتان را تجمیع کنید. احتمالا یکی از پاسخ‌هایتان نبود محرک روانی و عاطفی‌ست. نبود حداقل چیزهای خوشایند در زندگی. این کمبودها باعث می‌شود چک کردن توییتر و اینستاگرام بر هر فعالیت مفید دیگری اولویت پیدا کند. پس شما به محرک عاطفی نیاز دارید. بله، شما به لذت نیاز دارید. باید به سراغ لذت‌سازی بروید؟ نه، به احتمال بسیار زیاد همین حالا چیزهای بیشماری در زندگی‌تان دارید که از آن‌ها لذت ببرید. تنها مشکل اینجاست که همه‌ی این چیزها برای‌تان عادی شده‌اند و هیجان و انرژی لازم را ایجاد نمی‌کنند. اینجاست که دیتاکس دوپامین بدردتان می‌خورد. نوشته‌ی مرتبطش را بزودی منتشر خواهم کرد.

پاراگراف بالا را در سه جمله خلاصه می‌کنم:
– حذف چیزهایی که دلیلی واقعی برای خواستان یا انجام دادنشان ندارید.
– پیدا کردن دلایل واقعی عدم انجام چیزهایی که دلیلی برای انجامشان دارید.
– دیتاکس دوپامین برای بازیابی انرژی و انگیزه از هر چیزی که دارید.

به قدم‌های بالا این رویکردها را هم اضافه کنید:
– تلاش برای کنترل چیزهایی که می‌توانید کنترل کنید بجای دست‌وپا زدن و اصرار در کنترل چیزهایی که نمی‌توانید کنترل کنید.
– نخواستن خیلی از چیزهایی که نمی‌توانید بدست بیاورید.
– پذیرش عدم توانایی شما در انجام بعضی از چیزهایی که نمی‌توانید انجام دهید و بجای آن تمرکز بر روی چیزهایی که می‌توانید انجام دهید.
درک سیستم لذت از زندگی و نحوه ساز و کار آن 
برنامه‌ریزی برای انجام کارهایی که دلیلی واقعی برای انجام دارید (بعد از خواندن و انجام گزینه‌ی بالا)

مرتبط:
– چطور در ناپایداری، پایداری ایجاد کنیم؟ (بزودی)
– پاک‌کردن دوپامین (دیتاکس دوپامین) چیست و چگونه به افزایش تمرکز و لذت روزمرگی کمک می‌کند؟ (بزودی)
نخواه تا رستگار شوی

آراز غلامی
یکشنبه، ۲ ژانویه ۲۰۲۲

سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناک‌ترین قابلیت بشریت

دستکاری ذهنی، دستکاری روان‌شناختی، مهندسی افکار، یا Manipulation یکی از قدیمی‌ترین دستاوردهای فکری بشر برای پیشبرد اهدافش هست. مثال ساده‌اش ماهی‌گیری‌ست که به شکل طعمه‌گذاری و شکار انجام می‌شود. این رویکرد را به شکل خفیف می‌توان در حیوانات هوشمند دیگر نظیر اورکاها (نهنگ‌های قاتل) نیز دید. بطور کلی اگر شما یا دیگری، در روابط‌تان با هرکسی، کار A را انجام می‌دهید تا شخص مقابل کار B را انجام دهد در حالی که نمی‌داند شما آن کار A را برای رسیدن به هدف B انجام داده‌اید، درواقع درحال دستکاری ذهنی فرد مقابل هستید.

شکل سنتی و بسیار رایج دستکاری ذهنی پروپاگانداست که دولت‌ها/حاکمان و نیروهای زیردست‌شان برعلیه ملل دیگر یا ملت خودشان انجام میدادند و می‌دهند. در عصر معاصر یکی از بزرگترین متخصصان این عمل ادوارد برنیز بود که نزدیک به ۳۰ سال پیش شرش را از دنیا کم کرد.

دستکاری ذهنی را تقریبا در همه‌جا می‌شود دید. از تبلیغات رنگی محصولات مختلف تا روابط شخصی/عاطفی تا روابط بین پزشک و بیمار و بین اعضای خانواده و هرجای دیگری که فکرش را بکنید. از تزریق اکسیژن به کازینوها برای نعشه‌کردن حاضرین تا استفاده از ژتون برای جلوگیری از درک اینکه پول‌هایی که در حال باختنشان هستید دلارهایی‌اند که برای تک‌تک‌شان جانتان درآمده تا رنگ‌های اشتهاآور در رستوران‌ها تا قیمت‌گذاری‌های فروشگاه‌های آنلاین و هزار و یک چیز دیگر. واقعا یک کتاب هزارصفحه‌ای برای صرفا شمردن این دستکاری‌ها کافی نیست. توضیحاتش بماند. اینکه یک آزارگر چرا آزارگر می‌شود یا چه احساسی دارد موضوع بحث ما نیست. برای همین در این نوشته صرفا تلاش می‌کنم در مورد دستکاری ذهنی در روابط عاطفی و دوستانه توضیح میدهم، به نشانه‌ها و تکنیک‌های یک آزارگر اشاره می‌کنم و راهکارهای مقابله با این تکنیک‌ها را هم می‌نویسم.

پیش از هر چیز، ابتدا باید ببینیم کسی که مورد دستکاری و آزار ذهنی‌ست چه مشخصاتی دارد:

۱. پشت سرهم و برای چیزهای سطحی عذرخواهی میکند
۲. با هر اختلاف نظر و انتقادی از هم می‌پاشد
۳. احساس کمبود و خودکم‌بینی می‌کند
۴. گفته‌ها و رفتارهایش ناپایدار و بی‌ثبات است
۵. مکررا نیاز به تایید توسط دیگران دارد. به دنبال اطمینان خاطر می‌گردد
۶. احساساتش را مخفی می‌کند، لبخندهای مصنوعی می‌زند، نگران است.

اگر شما هم چنین احساسی دارید،‌ یا کسی را می‌شناسید که اینگونه است، احتمالا تحت تاثیر یک یا چند فرد آزارگر و دستکاری‌کننده‌ی ذهنی قرار دارید/دارند. آزارگر می‌تواند هرکسی باشد، دوست‌پسر/دخترتان، دوست نزدیک‌تان، پدر یا مادرتان و هرکسی که در رابطه‌ی مداوم با شماست. نکته‌ی کلیدی در مورد آزارگرها یا سواستفاده‌گرها این است که آن‌ها از پس افراد غیرمنطقی یا مثل خودشان بر نمی‌آیند. برای آنها افراد منطقی (با کمی چاشنی کمبود عزت‌نفس) بهترین طعمه است.

برخی از تکنیک‌های رایج آزارگرها:

  • سواستفاده از فرهنگ عمومی و احترام و مدارای موجود در روابط انسانی
  • حمله به کمبودهای قربانی و تلاش برای خجالت‌زدگی وی
  • تلقین بازنده‌بودن یا بدشانس بودن به قربانی و القای اینکه با حفظ رابطه یا پذیرش حرف‌های آزارگر دیگر یک بازنده نخواهید بود
  • القای ایده‌ی پارانویا به قربانی و اینکه نسبت به همه‌چیز و همه‌کس مشکوک است.
  • استفاده از مغلطه در بحث‌ها (کتاب مغلطه‌های پرکاربرد را بخوانید)
  • خسته‌کردن ذهن قربانی از تلاش و مقاومت و در نهایت اعمال حاکمیت بر آن و هدایتش به مسیر دلخواه آزارگر (کتاب دستکاری ذهنی را بخوانید)

راهکارهای مقابله با آزارگرها

خبر بدی برایتان دارم. اکثر انسان‌ها از پس آزارگرها برنمی‌آیند. آن‌ها ساخته‌شده‌اند تا افکار شما را هدایت کنند. برای‌تان استدلال کنند. شما به شکل منطقی از پس آن‌ها برنخواهید آمد. سلاح‌های شما در مقابل این افراد بسیار محدود هستند:

  • تشخیص پیش‌بینی‌های آزارگر و رفتاری خلاف پیش‌بینی‌های وی در نتیجه بهم ریختن محاسباتش
  • قطع ارتباط کامل و دائمی

اول را به من بسپارید و شما صرفا دومی را انجام دهید و به زندگی آرام‌تان برگردید.

از دید من آزارگرها و دستکاری‌کنندگان ذهنی مساوی هستند با متجاوزان به کودکان. همانقدر ویرانگر و همانقدر آسیب‌زننده و همانقدر بی‌رحمانه. من به این گونه افراد اعلان جنگ کرده‌ام، اگر از ارتباط با آن ها رنج میبرید با من تماس بگیرید. کمک‌تان خواهم کرد. حتی با اولویت بیشتر نسبت به ایمیل‌های خودکشی‌کنندگان.

مرتبط:
چه‌طور از شر رابطه‌ی مخرب‌مان خلاص شویم؟
ضد حمله: تکنیک‌هایی برای مقابله با دستکاری‌کنندگان ذهنی

آراز غلامی
شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۲۱

چطور از یک جدایی جان سالم به در ببریم؟

جدایی و ناراحتی بعد از آن، روی دیگر سکه‌ی هر حس خوبیست که در شروع یا طول رابطه داشته‌اید. نه الزاما اجتناب‌ناپذیر ولی محتمل و غیرقابل فرار هست. علت بیولوژیکی‌اش در دو جمله خلاصه می‌شود:

۱. فوران هورمون‌های لذت‌بخش (دوپامین و اوکسی‌توسین) در رابطه و اعتیادی که ایجاد می‌کند پس از جدایی پدرتان را درمی‌آورد.
۲. مغزتان به هر دری میزند تا شما را به برگشت مجبور کند تا نسل بعدی را بوجود بیاورید.

نتیجه این دو حالت، این است که هرچقدر هم که جدایی‌تان منطقی و برای هر دو طرف رابطه مفید باشد درد عاطفی کل وجودتان را فرا می‌گیرد (و گس وات؟ مغز تفاوت بین درد عاطفی و درد فیزیکی را نمی‌فهمد.) کل روح و روانتان بهم می‌ریزد. بی‌خواب می‌شوید. نمی‌توانید غذا بخورید. نمی‌تونید کار کنید و کار به جایی می‌رسد که نمی‌توانید از جایتان بلند شوید. بدتر اینکه شما خودتان خواستار این وضعیت هستید. هر تلاشی از طرف خودتان یا دیگران برای تغییر وضعیت به درهای بسته می‌خورد. اینجا آن پارادوکسی‌ست که هیچ نوشته‌ی راهنمای جدایی در موردش حرف نمی‌زند. هیچ کس به شما نمی‌گوید چطور از شر حس تمایل به سوگواری و برگشت و تلاش برای بهبود رابطه یا حسرت و حس فقدان ناشی از جدایی و حس شکست و خودخوری رها شوید. باور کنید، حداقل تا صفحه دهم گوگل کوچک‌ترین اشاره‌ای به این مسئله نشده است. جهت خالی نبودن عریضه من هم در انتهای پست راهکارهای بهبود وضعیت بعد از جدایی را مینویسم ولی اصلی‌ترین علت نوشتن این پست، راه رهایی از این تمایل‌هاست.

– قدم اول: شناخت این حس و درک سازوکار آن
تبریک می‌گویم، همین حالا این قدم را برداشتید.

– قدم دوم: سوگواری
دوروبرتان را خلوت کنید و مطمئن شوید تا چند ساعت یا چند روز دیگر کسی مزاحمتان نمی‌شود. چند آهنگ خاطره‌انگیز از رابطه‌ای که داشتید رو پخش کنید، عکس‌های مشترک‌تان را نگاه کنید و تا جای ممکن گریه و سوگواری کنید. اصلا یک روز کامل را به این قدم اختصاص دهید. مطلقا جلوی خودتان را نگیرید. تا جای ممکن عزاداری کنید و به تمامی حس‌های خوبی که در طول رابطه داشتید فکر کنید. به این فکر کنید که طرف مقابل بزودی با یک قالتاق وارد رابطه می‌شود و چنان برایش تب می‌کند که گویا برترین مرد (یا زن) دنیاست. به این فکر کنید که آن قالتاق چپ و راست معشوقه‌ی شما را آزار خواهد داد و هیچ کاری برای جلوگیری از این اتفاق از دست‌تان برنمی‌آید. آنقدر گریه کنید تا پدرتان دربیاید.

حتما حالا این سوال برای‌تان ایجاد شده که قاعدتا نباید چنین چیزی می‌نوشتم. نه، به آندروفین بعد از گریه‌تان نیاز دارم تا قدم بعدی را برداریم. درواقع تلاش می‌کنیم از همان سوراخی که به ما و آرامش روان‌مان حمله شده ضدحمله بزنیم.

– قدم سوم: از بین بردن نشانه‌های تحریک‌کننده
بعد از اینکه کاملا عزاداری کردید و خسته شدید، از آرامش ناشی از اندروفین استفاده کنید و تمامی نشانه‌های رابطه‌ی گذشته را از بین ببرید. عکس، فیلم، آهنگ، هر چیزی که شما را یاد ایشان می‌اندازد. همه و همه را از بین ببرید. طوری که یک سال دیگر کوچک‌ترین چیزی مربوط به آن شخص و رابطه را پیدا نکنید. حتی اگر دنبالش بگردید.

– قدم چهارم: خشمگین شوید
از اینکه زندگی یک بار هم اجازه نداد صورت‌تان بخندد خشمگین شوید. یک کفش مناسب و لباس گرم بپوشید. از خانه بیرون بزنید، سرتان را پایین بیاندازید و تا جایی که ممکن است با سرعت راه بروید. وقتی به آن سر شهر رسیدید اگر همچنان خشمی درونتان وجود داشت دوباره به سمت خانه برگردید. اگر کماکان خشم از بین نرفته بود دوباره به آن سر شهر بروید. این کار را آنقدر تکرار کنید تا پاهایتان تاول بزند. حالا یک تاکسی بگیرید و به خانه برگردید. بروید زیر دوش آب سرد و پس از دقایقی آب داغ. نیم ساعت همانجا بمانید. بروید به تخت‌خوابتان و چشمانتان را ببندید. اجازه دهید آندروفین و دوپامین درون رگ‌هایتان جاری شود.

– قدم پنجم: بپذیرید که هیچ اتفاق بزرگی نیافتاده
حالا که ذهنتان کمی آرام شده و درد کمتری حس می‌کنید می‌توانید منطقی فکر کنید: هیچ اتفاقی نیافته. تلاش کردید زندگی‌تان را با یک انسان دیگر شریک شوید و نشد. همین و بس. این اتفاق نه یک باخت هست نه یک فقدان. روبروی شما پر است از انسان‌های جدید و اتفاقات جدید. پشت سر شما هم بی‌شمار اتفاق خوب و بردهای پی‌درپی. پس بپذیرید که جدایی یک اتفاق نابودگر نیست. رویدادی‌ست شبیه هر رویداد دیگر زندگی.

– قدم ششم: کاهش ساعات بیکاری
این یک قلم را خودتان با در نظر گرفتن شرایط زندگی خودتان انجام دهید. هر ساعتی از شبانه روز را که بیکار هستید را پر کنید. با دوستان و خانواده‌تان وقت بگذرانید.

– قدم هفتم: انجام فعالیت‌های انفرادی یا گروهی جدید
کتاب بخوانید، فیلم ببینید، ورزش کنید. با گروه‌های دوستی جدید آشنا شوید و با آن‌ها وقت بگذرانید. سلام من را به منبع جدید اوکسی‌توسین‌تان برسانید.

– قدم هشتم و نهایی: به گذشته و رابطه‌تان فکر کنید
حالا که هیچ دردی در وجودتان نمانده و ذهن و فکرتان هم از اعتیاد پاک‌شده می‌توانید بهتر و منطقی‌تر فکر کنید. چیزی برای ناراحتی می‌بینید؟ نه؟ لبخندی بزنید و به ادامه‌ی زندگی‌تان بپردازید.

مرتبط:
چطور شاد و مفید زندگی کنیم؟ راهنمای عملی و قطعی شادی و بهره‌وری روزمره
چطور برای زندگی برنامه‌ریزی کنیم؟ راهکاری ساده و سریع برای رسیدن به اهداف‌تان

آراز غلامی
شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۲۱
Nazar Amulet