با خوشبختی و ترسِ از دستدادنِ خوشبختی چه کنیم؟
همین ابتدا بگویم که این ترس با چروفوبیا (Cherophobia) فرق دارد. چروفوبیا ترس از خوشبختشدن یا خوشحالیست. چروفوبیا باعث میشود مانع داشتن حس خوب توسط خودتان بشوید چون میترسید بعد از آن بلایی سرتان بیاید. اما این ترس، ترس از دادن خوشبختیست. یعنی الان احساس میکنید که خوشبختید و نگرانید که مبادا چیزی شود که حس فعلی را از شما بگیرد. با این مقدمه این ۱۰ راهکار را برای مقابله با این ترس پیشنهاد میکنم:
۱. شما درهرحال خواهید مرد و خوشبختیتان از بین خواهد رفت. پس قدر لحظات را بدانید. به بعدش فکر نکنید.
۲. خوشبختی مثل مرگ هست. به قول بزرگواری که میگفت «من نگران مرگ نیستم. چون جایی که من باشم مرگ نیست و جایی که مرگ باشد دیگر من نیستم.» خوشبختی هم مثل همان مرگ است. جایی که خوشبختید دیگر نیازی به نگرانی برای از دستدادنش نیست. جایی که خوشبخت نباشید، ذاتن خوشبخت نیستید و چیزی برای از دستدادن و ناراحتشدن وجود ندارد.
۳. حس خوشبختیتان را به نحوی ذخیره کنید. چطور؟ وقتی حالتان خوب است به خانوادهتان و دوستانتان کمک و محبت کنید. وقتی بعدا حالتان بدتر شد، آنها کسانی هستند که کمک و محبت شما را جبران خواهند کرد و با اینکار شما بهنوعی خوشبختیتان را ذخیره کردهاید تا بعدا از آن استفاده کنید.
۴. حالا که خوشبختید و تمرکز کافی دارید سعی کنید بفهمید چه چیزهایی شما را خوشبخت کردهاند. قدرشان را بدانید و نحوه بدست آوردن مجددشان را یاد بگیرید. اگر خوشبختیتان از دست رفت، دوباره با همان روشها بهدستش بیاورید.
۵. از حس خوشبختیتان استفاده کنید و کارهایی که قبلا نمیتوانستید انجام دهید را انجام بدهید. کتاب بخوانید. دوره آموزشی بگذرانید. ورزش بکنید. پیادهروی بکنید.
۶. حالا که دوپامین بهحد کافی و مکرر در مغزتان جریان دارد محرکهای مضر دوپامین را ترک کنید. سیگار و شبکههای اجتماعی و دوست بد و رابطه مخربتان را ترک کنید.
۷. اگر صلح میخواهی برای جنگ آماده شو (احتمالا از افلاطون) اگر میخواهی خوشبختیات را حفظ کنی خودت را برای روزهایی که ممکن است چیزی مانع خوشبختیات شود آماده کن.
۸. نترسید. شما هم تحت هیچشرایطی به زندگی قبلی برنمیگردید. حتی اگر ماشین زمانی اختراع شده باشد. در بدترین حالت شما کولهباری از تجربیات جدید از خوشبختی خواهید داشت که در روزهای پیشرو از آنها استفاده خواهید کرد.
۹. تا جایی که میتوانید از حس خوشبختی فعلی برای شارژ اگویتان استفاده کنید. در روزهای تلخ بعدی (اگر وجود داشتهباشند) به شدت به دردتان خواهد خورد.
۱۰. بر اساس نتایج مطالعات محققان کالج دانشگاهی لندن (UCL) شما ۶۶ روز فرصت دارید تا از حس خوشبختی خود استفاده کنید و عادات مفیدی برای خود بسازید. بعد از این زمان، حتی اگر حس خوشبختی را از دست بدهید همچنان عادت مفیدی خواهید داشت تا حستان را بازتولید کنید.
یکشنبه، ۳ ژانویه ۲۰۲۱
چطور موفق شویم؟
موفقیت: تعیین هدف قابل دسترس با درنظر گرفتن تواناییهایتان (و اندکی بیش از تواناییهایتان) و رسیدن به آن.
- کمتر بخوابید و صبح زود بیدار شوید.
- به دوستدخترتان زنگ بزنید و کات کنید.
- سیگار رو ترک کنید.
- شبکههای اجتماعی رو ترک کنید.
- پیگیری اخبار رو ترک کنید.
- نمک، شکر، آرد، روغن، چایی و حتی قهوه رو ترک کنید. چندوعده فقط سالاد بخورید.
- موسیقی رو ترک کنید. هرگونه مدیایی رو هم همینطور.
- با خودتون روراست باشید. به اون صدای درونی که هرلحظه به رویتان تف میاندازد گوش کنید.
- به خودتون سرکوفت بزنید ولی ماتم نگیرید. از خودتون متنفر بشید و طوری کار کنید که دهنتان سرویس شود.
- بعد انجام گزینه ۸ و ۹ تلاش کنید از زندگی لذت ببرید و با نسخه جدیدتان مهربان باشید.
- ورزش کنید، مسواک بزنید، عطر بزنید و لباس خوب بپوشید. موهایتان هم مرتب باشد.
- دوستانتان را ترک کنید. قبل از آن بپذیرید که دوستی ندارید.
- بابت تمامی زحماتی که پدر و مادرتان برایتان کشیدهاند سپاسگزار باشید و این سپاسگزاری رو ابراز کنید.
- کتاب بخوانید. قبل از آن یادبگیرید که چطور کتاب بخوانید و قبل از آن هم یاد بگیرید که چطور یاد بگیرید.
- پیادهروی کنید. بدون حضور کسی و بدون حضور تلفن همراهتان.
- یکبار دیگر به هدفتان فکر کنید و مطمئن شوید که ارزش رسیدن دارد. اگر هدفتان ارزش رسیدن داشت این لیست را جایی بنویسید و بهش عمل کنید و اگر ارزش رسیدن نداشت ولش کنید و هدف جدیدی برای خودتان تعیین کنید.
پینوشت:
همهی این کارها رو همزمان انجام بدید. مدتی (یک الی دو هفته) فلج میشوید ولی بعدش راه میافتید. مهم این است که تسلیم نشوید. اگر شدید هم به درک. حداقل میفهمید که چرا موفق نمیشوید و دیوار کج نیست.
سهشنبه، ۲۵ دسامبر ۲۰۱۸
نخواه تا رستگار شوی
۱. اگر میخواهی مشهور شوی، تلاش نکن که مشهور شوی.
چرا: چون همه میفهمند که داری تلاش میکنی مشهور شوی و پسات میزنند.
پس چهکنم: بهجایش ارزشی تولید کن (چیزی بساز/کاری بکن) که شهرت اثر جانبی آن باشد.
۲. اگر میخواهی پولدار شوی، تلاش نکن که پولدار شوی.
چرا: چون پول اثر جانبی انتقال ارزش است و به خودی خود نمیتواند هدف باشد. تو نمیتوانی با صرفهجویی یا زهرمار کردن شب و روز برای خودت پولدار شوی.
پس چه کنم: چیز بدردبخوری بساز. خدمت بهدرد بخوری ارائه کن. ارزشی انتقال بده تا آن ارزش به شکل پول به تو برگردد.
۳. اگر میخواهی به عشقات برسی، تلاش نکن که به عشقات برسی.
چرا: خودت رو بگذار بهجای معشوق. کسی اگر ۲۴ ساعته موی دماغت شود یا اگر نشود هم همواره در کنار و در دسترست باشد، برایت با ارزشتر است یا کسی روزها تلاش میکنی تا ساعتی در کنارش باشی؟
پس چه کنم: خودت رو بساز. شخصیتت رو بساز. کاستیهات رو جبران کن. انسان با ارزشی باش. عشقت خودش برمیگردد.
۴. اگر میخواهی سیگار را ترک کنی، تلاش نکن که سیگار رو ترک کنی.
چرا: چون ترک سیگار با این دیدگاه که چیزی بود و کاش باشد که الان نیست ممکن نیست.
پس چه کنم: به روزهایی که هنوز سیگار کشیدن رو شروع نکرده بودی فکر کن که چطور زندگی میکردی. وقت حوصلهت سر میرفت چکار میکردی. بعد از ناهار چه میکردی؟ آدمهایی که سیگار نمیکشند در لحظاتی که تو دلت سیگار میخواهد چکار میکنند؟
۵. اگر میخواهی وبلاگ بنویسی، تلاش نکن که وبلاگ بنویسی.
چرا: وبلاگنویسی اینطور نیست که یک هاست بخری، یک دومین بخری، یه وردپرس نصب کنی و بشینی پشت پنل مدیریت و به صفحه سفید خیره شوی. وبلاگنویسی انتشار افکار و عقاید و چیزهایی هست که بلد هستی.
پس چه کنم: کتاب بخوان. کتاب بخوان و کتاب بخوان. سپس تغییری که در دیدگاهت ایجاد شد رو بنویس. اینکه ناهار چه خوردهای برای مخاطب مهم نیست، ولی دلیل اینکه چرا آن ناهار را خوردهای هست. در زمان نوشتن به مخاطبانت فکر کن نه دشمنانت.
در یککلام، نخواه تا رستگار شوی.
پینوشت: این نوشته پیچیدن نسخهای برای تمامی دردهای بشریت نیست. ولی اینیکی هست.
یکشنبه، ۲ دسامبر ۲۰۱۸
یک شب دیگر | شانزدهم جولای ۲۰۱۸، استانبول
چند روزی هست که سرما خوردهام. از کار که برمیگردم در و پنجره را میبندم و هوای خانه به شدت گرم میشود. گرمی هوای داخل خانه مرا یاد زمستان میاندازد. زمستانهای سرد با برفهای زیبا. به راستی که هر چه اتفاق خوب در زندگی من است در زمستان افتاده است. برخلاف هر اتفاق بدی که در بهار بوده. از جدایی و سربازی بگیر تا مهاجرت.
یک شب سرد. بدون مرخصی از پادگان بیرون آمدهام تا روز تولدم در کنار تو باشم. در کوچهپسکوچههای شهر زیر برف زیبای دیماه قدم میزنیم. میگویی خیلی سرد است. چنان بغلت میکنم که التماس بوسه را درچشمانت میبینم. میگویی عاشق همین کارهای مردانهام هستی.
یک شب دیگر. در پارک نشستهایم و سرمای هوا استخوانهایت را به لرزه انداخته است. چند نفر آنطرف درحال قهقه هستند. میگویی برویم. میپرسم چرا؟ میگویی میترسم. میگویم من اینجا هستم. میگویی یادم نبود.
یک شب دیگر. دستهای یخزدهات را در دستهایم گرفتهام. میگویی چهقدر خوب است که دستهایت همیشه گرم است. میگویی همکارت در حسرت این است که دستهای عشق او هم گرم باشد اما نیست و چقدر افتخار میکنی که دستهای من گرم است.
یک شب دیگر. از سرمای سوزناک بیرون به کافه هنر پناه بردهایم. میگویم قهوهات یخ کرد. میگویی بهخاطر من دیگر سیگار نکش. میگویم تلاشم را میکنم. میگویی تلاشت را نکن. قول بده. چشمانت به چشمانم قفل شده است. دلت طاقت نمیآورد. میگویی فقط روزی یک نخ. میگویم چشم.
یک شب دیگر، با حیرت به چشمانت خیره شدهام. باران میبارد. گفته بودی وقتی گناه میکنی باران میبارد.
یک شب دیگر. در کافهای در فاصلهی دوهزارکیلومتری نشستهام و به نور مقابلم خیره شدهام. صاحب کافه میآید و عذرخواهی میکند. میگوید داریم میبندیم. هندزفریام را در گوشهایم میگذارم و راه خانه را در پیش میگیرم. چشمانم را میبندم. صدایی در گوشم میگوید ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من، ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند.
جمعه، ۱۳ جولای ۲۰۱۸
۶ ماه بعد از ترک سیگار
شش ماه بعد از تصمیمم برای ترک سیگار، دوستم امید معتقد هست اگه در شرایط مشابهش قرار بگیرم و برم ترکیه صدرصد بازم شروع میکنم. ولی وقتی خودم رو در ذهنم تو موقعیت مشابه میذارم و مقایسه میکنم با موقعیتهای بدی که تا الان داشتم فکر میکنم که اینطور نیست.
یعنی اینطور نگاه نمیکنم که چیزی نبوده که باید باشه و الان نیست و میطلبه که باشه و تو بعضی از موقعیتها نبودنش قابل تحمل نیست. اینطور نگا میکنم که یه چیزی اومد و رفت. لازم نیست الان دیگه. اگه اتفاقی عصبیکنندهست، عصبی باش، اگه ناراحت کنندهست، ناراحت باش. لازم نیست این حسها رو با چیزی پاک کنی.
مشکل افزایش وزن خیلی جدیتر از چیزی بود که فکر میکردم. دنیایی که بعد از ترک درهاش برات باز میشه تقریبا همهش مرتبط هست با خوردن و خوردن هم نتیجهای نداره جز افزایش وزن. سیگار کشیدن تو بالکن لالهپارک تبدیل میشه به اسکندرکباب خوردن تو فودکورتش، میوهها، چاشنیها و چیزهایی شبیه این همگی باعث افزایش وزن هستن و در صورتی که برنامهی جدی برای ورزش نداشته باشید تبدیل میشن به معضل بعدی.
افرادی که با متوجهشدن ترککردنت میپیچن به پروپات و جملهی همیشگی «نمیشه ترککرد و میشه تعطیل کرد فقط» که همیشه اطرافت هستن و خواهند بود و باعث میشه مدتی روی هوس «تودهنی زدن با پشت دست» کار کنید که نتیجهی جبرانناپذیری به بار نیاد.
حس بعدی که در این مورد داشتم زمان مسافرت بود. تجربه قبلی این حس برمیگرده به ایامی که سیگارکشیدن من محدود بود به زمان مسافرت. هفتهای یا دوهفتهای یهبار که با همکارها میرفتیم تورهای یکروزه و سیگار یکی از اون آیتمهای لذتبردن از اون مسافرت بود. تو مسافرتی که اخیرن داشتم بازم دلم خواست به نیت همون روزها فقط در طول این مسافرت برگردم بهش ولی دوتا فکر دیگه جلوش رو گرفت. یکی اینکه میدونم این برگشت یکروزه قطعا و حتما باعث شروع مجدد میشه. دوم اینکه باید درک کنم دنیا پر از آدماییه که بدون سیگار از مسافرت لذت میبرن. منم میتونم مثل همونها و مثل گذشتهی خودم باشم. همینطور دنیا پر از افرادیه که باختن و من نمیخوام مثلشون باشم. اینطور شد که بعد از چندماه تنها هوس باقیمونده هم از بین رفت و امروز ششمین ماهی هست که دارم سالم زندگی میکنم. مثل گذشته و برای همیشه.
گزارش بعدی من از این تصمیم میمونه برای سه ماه بعد مگر اینکه چالش جدیدی برام پیش بیاد که بخوام با شما در میون بذارم. اما در این میان تلاش بعدیم برای جایگزین نکردن هست. برای ترک عادت «وقتی رفتی بیرون سیگار بکش» که من جایگزینش کردم با «وقتی میری بیرون چیزی بخور». در واقع از این به بعد تلاش میکنم وقتی به هر دلیلی از خونه میام بیرون چیزی نخرم و چیزی نخورم. این یه مورد اگه به سختی خودِ ترک سیگار نباشه راحتتر از اون نیست بنظرم.
مرتبط:
زندگی بعد از ترک شبکههای اجتماعی
زندگی بدون اخبار چه شکلی هست؟
دوشنبه، ۳۰ آوریل ۲۰۱۸
در باب لذتها و اعتیاد ناشی از آن
در پست دلایل ترک سیگار گفتم که چیزهای لذتبخش زندگی به خودی خود مشکلزا نیستن و تارک دنیا و این لذتها شدن هم جواب مشکل نیست. مشکل از اونجایی که شروع میشه که هرچیزی که باعث لذتبردن (پاداش مغز) میشه از اونجایی تبدیل میشه به مشکل و در مراحل بعد بحران که جلوی دیگر چیزها رو میگیره. این لذتها نه لزوما سیگار و هرنوع مخدر دیگهای بلکه شامل هرچیزی که حس خوبی به شما میده میتونه باشه. از سریال تماشا کردن بگیرید تا حضور در یک رابطه. از سیگار بگیرید تا مولتیویتامین فارماتون.
ترک کردن لذتها فقط در صورتی ایدهی خوبیه که شما مطمئن باشید نمیشه حضور غیرآسیبزا و بعضا نامحسوسی در زندگیتون داشته باشه. بذارید جمله رو طور دیگهای بگم. اولا فقط در صورتی باید سراغ لذتی برید که مطمئن باشید این شمائید که اون لذت رو کنترل میکنید نه اون لذت شما رو. دوما وقتی به مرحلهای رسیدید که احساس کردید اون لذت داره تبدیل میشه به محور اصلی لحظات شما باید کنارش بذارید. این باید هم از این پیشفرض نشات میگیره که شما میخواید زندگی کنید. زندگی با تمام جزئیات و اتفاقات خوب و بدش. نه صرفا نئشهشدن با صرفا یکی از این لذتها.
پروفسور بروس الکساندر معتقده متضاد اعتیاد هوشیاری نیست. بلکه ارتباط و پیوند انسانها باهمدیگه هست. شما برای کنترل هر نوع اعتیادی از خوردنیها و نوشیدنیها بگیر تا دیدنیها و مصرفکردنیها در کنار ارادهی قوی به ارتباط با همنوعان و دوستان و آشنایانتون نیاز دارید. تنهایی احتمال این کنترل رو به حداقلش خواهد رسوند.
پاک باشید و آزاد و خوشحال 🙂
در حال گوشدادن به Küçük Sevgilim از Mor ve Ötesi
شنبه، ۲۸ آوریل ۲۰۱۸