چطور خودم رو بکشم؟ دلایل و دستورالعملهای یک خودکشی موفق
نوشتهی سابق راهنمایی بود برای رهایی از چنین حسی، بعلت ازدیاد کامنتها و ایمیلها و عدم توانایی در پاسخگویی حذف شد. اگر از گوگل به این صفحه رسیدید نوشتههای زیر کمکتان میکند:
از شنبه شروع نخواهی کرد، اگر این نوشته را نخوانی
سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناکترین قابلیت بشریت
چطور از یک جدایی جان سالم به در ببریم؟
مینیمال (۱۳) چطور با کسی که Emotionally unavailable است وارد رابطه شویم؟
چطور شاد و مفید زندگی کنیم؟ راهنمای عملی و قطعی شادی و بهرهوری روزمره
مینیمال (۱۲) با مسائل غیرقابل حل زندگیمان چه کنیم؟
چهطور از شر رابطهی مخربمان خلاص شویم؟
چرا و چطور با «خودمان» آشتی کنیم؟
راهنمای مردن و زندگی پس از آن، یا چه کنیم که هر روزمان یک غنیمت با ارزش شود؟
مینیمال (۹) چطور خیلی سریع حس بهتری داشته باشیم؟
چطور برای زندگی برنامهریزی کنیم؟ راهکاری ساده و سریع برای رسیدن به اهدافتان
همین حالا لیستهای انتظارتان را تخلیه کنید
چطور در جای بد، خوب زندگی کنیم؟
با خوشبختی و ترسِ از دستدادنِ خوشبختی چه کنیم؟
شنبه، ۲۲ ژوئن ۲۰۱۹
من نتوستم خودم بکشم
تنها دلیلم برای زنده موندن امید این بود که وضعیتم تغییر می کنه. اما دیگه امیدی ندارم که نجات پیدا کنم. برای همین قصد دارم خودم رو بکشم. کاش می شد یه راه مطمئن پیدا کنم که زیاد هم اذیت نداشته باشه. اگر راه خوبی بلدید بهم بگید. اون دنیا اگر وجود داشت دعاتون می کنم :))
هرکاری میکنم هرچی تلاش میکنم درستش میکنم به اوج میرسونم ولی باز خراب میکنم الان جوری شرمنده زنو بچه ام هستم ک دوبار دست به خودکشی زدم ی بار رگمو زدم یبارم قرص خوردم ولی نجات پیدا کردم خدا میشه من نباشم یا منو نگاه کن یا کلا فراموشم کن بخدا خسته ام ی جون 30ساله ولی احساس میکنم 90سالمه بسه دیگه واقعا بسه ای خدا
نمی دونم با من چی کار کرد که برام کافی شد
انگار تنها کسی بود که توی اون تاریکی فانوسش رو باهام سهیم شد
بهم نور داد و کمکم کرد
همه چیز سر وقتش اتفاق می افته
هر چیزی یه دلیلی داره
من به این حرف باور پیدا کردم
میخوام از رنج دنیا تموم بشم
خیلی ناامید ترم کردی ، کل صفحه رو موندم تا ب ی راه خودکشی برسم ،،،
من مهسام و ۲۴ سالمه . یه خودکشی ناموفق داشتم اخیرا و اصلا پشیمون نیستم چون قرصم تموم شد و دوباره تهیش میکنم . از زمین و زمان ناامید شدم هرچی تلاش کردم دست و پا زدم غرق نشم نشد . نششششششد دیگه هیچ ایدهای ندارم و حقیقتا اگر ایدهای هم بود دیگه من جونشو نداشتم . واقعا خسته شدم …
از خودم متنفرم. میخوام خودکشی کنم ولی اونقدر احمقم که حتی نمیدونم چطوری بدون درد این کارو انجام بدم. قرار گذاشتم تو یه تاریخ مشخص که خودم رو از پل بندازم پایین، امیدوارم این بار خودکشیم موفق باشه. خیلی از زندگی خستم. خیلی.
و جنون است پایان من..
سلام، بنظرم دلیل من خیلی قانعکنندهتر باشه، من هدفی تو زندگیم دارم ک نیاز ب خارج شدن از منطقهای ک هستم داره، مثلا از کرج ب تهران، ولی خونوادم حتی تا سر کوچههم نمیذارن برم، حاجی چرا قایمش کنم شما ک هیچوقت نمیفهمین من کیام، من میخوام هنر بازیگری رو بعنوان شغلم انتخاب کنم، همه ی تئاترهای شهر بنام کرج و تهران هستن ولی بخاطر جایی ک زندگی میکنم دسترسی ندارم بهش، بارها شده ک خواستم از خونه فرار کنم و دیگه هیچوقت برنگردم ولی هرجور شده پیدام میکنن و دهنمو سرویس میکنن، میگن از راه تئوریش برو ولی خب آخه مادر من، من اول آخر قراره رو صحنه یا جلو دوربین برم بدون بدن اون جلو میخوام چ *وهی بخورم؟ بازیگریه گویندگی ک نیس. بعد میدونین چیه؟ میگن اگه میخوای هنرو ادامه بدی برو یهکسی بشو، وگرنه ا همین الان بیخیال شو. هیچی دیگه الان فقد دارم بخاطر یه رشته ی *یری افت تحصیلی میکنم و ب هیچ آیندهای نمیرسم. ازونورم اینا هیچجوره زیر بار طرز فکر ع*شون نمیرن فقد الکی دارن خرج میکنن و میگن تو هیچ *وهی نمیشی، خداروشکر مشاورهم قبول ندارن یه دکتر سادههم بزور میرن! نمیخوام یهبیمصرف باشم، بمیرم بهتر از اینه ک مث ماست زندگی کنم و همه منو اضافی بدونن!!
من به کمک نیاز دارم
میخوام هرچی سریعتر جراتشو پیدا کنمو خلاص
خودکشی جسمی تنها راه حل من هست من ته خطم
شاید واقعا راه نجات خودکشی باشه
خسته شدم واقعا خسته شدم
من فقط بخاطر این ک از چند نفرخوشم نمیاد و البته یکی از اونا قراره با خانواده ما وصلت کنه انگ دیوونه بودن بهم زده میشه
چرا چون از یه نفر بدم میاد و تو جمعا باهاش حرف نمیزنم و وقتایی ک اون هست کلا ساکتم فقط همین
فکر کنید ک تمام خانوادتون یکسره بهتون لگن دیوونه مگه گناه من چیه
چرا فقط مادرا همیشه یدونه از بچه هاشونو میبینن
هیچوقت از طرف مادرم جز وقتایی ک هر کاری خایته بود کرده بودم تشویق نشدم
هر چیزی که نیاز داشتمو باید در ازاش خونه جمع کنم بهش کمک کنم تا ببینه کارم خوبه بعد برام شاید اونو بخره
دیگه نمیکشم وقتی همه بهم میگن دیوونه
یچیزایی رو بهم میچسپونن ک حتی یک صدم درصدم بهش فکر نمیکنن و فقط میگن و میگن و اخرشم انگم دیوونست
فکر نمیکنن شاید وقتی عصبی شدم یه چیزی بوده که خیلی عذابم داده
فکر میکنن ازونجور ادمام که هر چی بهم بگن میگم چشم ولی من اینجوری نیستم دیگه نمیتونم بشینم و فقط به این نگاه کنم که دارم هر روز به تموم شدن زندگیم فکر مبکنم حرف خانواده خیلی درد داره حتی بشتر از شکست عشقی که نصفتون بخاطر اون میخواید خودتونو بکشید
نمیدونید چه حسی داره وقتی یکی از خون خودت بهت بدترین چیزارو بگه و تو باید لال باشی و همه چیزو بریزی تو خودت چون کوچیکتری
بالاخره دل مام پر میشه و سر میره ی روز
همش به ایندم فکر میکنم به کارایی ک میخوام بکنم به ارزوهام میخوام ادامه بدم به زندگی ولی با چه قیمتی به قیمت هر روز بع مردن فکر کردن
واقا ننیدونم قراره فردا باشم یا ن
حتی اگه بمیرمم نمیفهمن ک ببان نجاتم بدن شاید یو بیان درو باز کنن و فوشم بدن که بیا بیرون از اتاق تازه اون موقه ببینن منو
ولی این اتاق پناهگاه اخر منه
خیلی غمگینم. این روزها به بدترین شکل ممکن داغونم. بارها و بارها به خودکشی فکر کردم اما یه ترسی توی دلم دارم نمیدونم چیه اما نمیزاره این کارو بکنم. نمیدونم چقدر این ترس میتونه جلوم دوام بیاره . من خیلی خستم .خیلیییییی. کاش تموم بشه این زندگی لعنتی برای همیشه
سلام. من حدیث رنج هستم. دانشجوی رشته روانشناسی و هم تجربه با شما در زمینه خودکشی.
از حالم بپرسی جواب میدم که اینروزها عالیه! خداروشکر.
برات نوشتم تا شاید اگر حس کردی نیاز داری با کسی درباره ی احوالت صحبت کنی, با عشق و بدون قضاوت, بدونی که من هستم.
من یلدام و اینروزا دارم با همه چی و همه کس میجنگم.همشم سر اینه که نمیدونم میخام چطور ادمی باشم و نمیتونم پای چیزی بمونم .۴ سال پیش میخواستم خودکشی کنم و امشبم یکم به فکرش افتادم .ولی الان به این نتیجه رسیدم که اگه خودمو بکشم و بعدش پشیمون شم راهی ندارم ولی اگه خودمو نکشم همیشه وقت برای خودکشی هست.ادامه میدم ببینم تا چقد دیگه میتونه وضعیت افتضاح شه.
احساس بدرد نخور بودن میکنم… شبا آرزو میکنم که امشب رو که بحوابم دیگه بیدار نشم… میترسم از خودکشی اصلا برام غمه دیگران از مردن مهم نیست
هنوز 17 سالمه از دو سال پیش به خودم میگم زندگی یک روز درست میشه ولی هنوز که نشده
هیشه از خودم سوال میپرسم… من چرا اینجام… چرا هنوز زندم و احساس میکنم موش آزمایشگاهی خدام…
با اینکه چیزی که واقعا میخواستم نبود ولی ادم به چیزی که همیشه میخواد نمیرسه ولی شاید بعتر یا راصی کننده اش برای بهتر شدنو میکیره
کاش مرگ دست خود آدم بود هر وقت میخاست راحت دراز میکشید می مرد تا کی باید تاوان کارای نکرده ام رو بدم
خیلی بد بود امیدوار بودم بهم راهی بگی که زود از شرش خلاص شم ..
فقط امید داشته باشین میگذره زمین گرده
من دلم میخواد خودمو بکشم ولی جراتشو ندارم. تو رو خدا به هر کی میپرستین به هر چی اعتقاد دارین یه راه حلی بگین که آنی کمک کننده باشه. خسته ام خیلی. یک سال و نیمه دنبال کارم ، مصاحبه میکنم از شدت استرس خراب میکنم، چون اعتماد به نفس ندارم ، خیلی آدم بیخودی ام، پول ندارم، باور کنین خسته ام، نمیدونم باید چیکار کنم