چطور خودم رو بکشم؟ دلایل و دستورالعملهای یک خودکشی موفق
نوشتهی سابق راهنمایی بود برای رهایی از چنین حسی، بعلت ازدیاد کامنتها و ایمیلها و عدم توانایی در پاسخگویی حذف شد. اگر از گوگل به این صفحه رسیدید نوشتههای زیر کمکتان میکند:
از شنبه شروع نخواهی کرد، اگر این نوشته را نخوانی
سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناکترین قابلیت بشریت
چطور از یک جدایی جان سالم به در ببریم؟
مینیمال (۱۳) چطور با کسی که Emotionally unavailable است وارد رابطه شویم؟
چطور شاد و مفید زندگی کنیم؟ راهنمای عملی و قطعی شادی و بهرهوری روزمره
مینیمال (۱۲) با مسائل غیرقابل حل زندگیمان چه کنیم؟
چهطور از شر رابطهی مخربمان خلاص شویم؟
چرا و چطور با «خودمان» آشتی کنیم؟
راهنمای مردن و زندگی پس از آن، یا چه کنیم که هر روزمان یک غنیمت با ارزش شود؟
مینیمال (۹) چطور خیلی سریع حس بهتری داشته باشیم؟
چطور برای زندگی برنامهریزی کنیم؟ راهکاری ساده و سریع برای رسیدن به اهدافتان
همین حالا لیستهای انتظارتان را تخلیه کنید
چطور در جای بد، خوب زندگی کنیم؟
با خوشبختی و ترسِ از دستدادنِ خوشبختی چه کنیم؟
شنبه، ۲۲ ژوئن ۲۰۱۹
دلم میخواد بمیرم
من یک اسیر هستم که 15 ساله توی باتلاق هستم
براش همه کاری کردم اما فقط از من باج میگیره هر روز بیشتر از دیروز بعد از 15 سال حتی عروسی نکردیم
اگر بکشمش بعد از 15 سال احساس آزادی می کنم
اما اینقدر زندگی قبل از اون هم خالی و پوچ بود که می ترسم به حال بعد 15 ال پیش برگردم
از ترس تنهایی به یک معتاد روانی آزار دهنده گناه آوردم و 15 ساله تحمل می کنم
من خیلی خستم
من 15 سالمه از وقتی ک بدنیا اومدم زندگیم مشکل بود پنج ماهمبود مادرم از پدرم جدا شد خانواده پدرم منو بزرگ کردن پدرم زن گرف بعدش اون منو 15 سالم کرد عقد کردم خانواده شوهرم اذیتم میکردن خدشم دوصم نداش برگشتم پیش پدر مادرم و الان تو مراحل طلاق هستم دختر 15 ساله و این همه مشکل فک میکردم با ازدواج خوشبخت میشم چن خانوادم شرایط بدی داشت ادم ک نمیتون همچیرو بگه الا هنو تا هنو هیچی ک خوب نشدع بدتر هم شدع خعلی خستمخعلی نمیدونم چیکا کنم دارم دیونه میشم عقده ای شودممم فق مرگ حالمو خوب میکنه فق مرگگگگگگگگگگگگ ک تا چن روز دگ قرص برنج پیدا میکنم و خدمو رفیقم ب اون دنیا میریم
منم مثل بقیه ولی من مریضی پوستی دارم و از بچگی خیلی مشکلاات و اتفاقات برام افتاد و تحربه شدن واسم ولی به قیمت جوانی برام تمام شد
من به رفیقام میگفتم شما پنجاه درصد درکم میکنید ولی من 100درصد اذیتم خیلی بده تو این دنیا بفهمی چه خبره ولی نتونی کاری کنی تنها راه مردن راحت اسلحه یه فشنگ مستقیم مغزتو خاموش کن و برو تو بعدت …
من ۱۵ سالمه یه دخترم
۱۰ تجربی،آکیوم ۱۶۴عه، ولی به چه دردی میخوره؟وقتی رشتمو دوست ندارم،زندگیمو دوست ندارم، من یه بدبختم تو یه جهنم گیر کردم،فک کنم افسرده شدم، ساعت ۱۰ میخابم ۶ پا میشم میرم مدرسه ۴ برمیگردم نه نهار میخورم نه شام میرم رو تختم میوفتم درسمو میخونم میخابم و این چرخه ادامه داره،چرا تموم نمیشه؟هی میخابم پا میشم،این دنیا ب چ دردی میخوره؟وقتی تو یه کشور مزخرف به دنیا اومدی وفتی یه دختری ک بزرگترین جرمته من حتی اجازه ندارم بیرون ازادانه بچرخم آدمای اینجا یه جوری ادم رو نگاه میکنن ادم احساس میکنه تو یه زندان با چهار دیواری گیر کرده…
کلی فشار رومه، یکی نیست کمکم کنه، خودم باید رو پام وایسم روزی ۱۰۰۰۰ بار ارزو میکنم کاشکی نبودم.من اونقدر بی ارزشم ک اگر الان خودمو بکشم بعد یه هفته همه حتی قیافمو فراموش میکنن
سلام . من یه دختر ۱۳ ساله ام سنم واسه این حرفا زیادی کمه و شاید بعضی ها مشکل منو مشکل ندونن ولی هرکسی مشکل خودشو داره من تو درسام خیلی خوبم و معلمم خودش چند بار به پدر و مادرم گفته ولی نمی دونم این خوب بودن تو درسا چه فایده ای داره وقتی واسه همین درسا کلی استرس و فشار میکشم بعدش مریض میشمو بی جون! شاید هیچکدوم از دوستام و آشنا ها ندونن که من چی میکشم چون پیش همیشه شاد و خندونم ولی از درون شکسته ام مرگ رو دوس دارم ولی میترسم از همه چیش میترسم زندگی رو هم دوس دارم ولی نه اینجوری شو خانوادم با اینکه وضع مالی چندانی نداریم ولی هیچ وقت برام کم نمی زارن و از حالم هم خبر دارن بیشتر مامانم بهم دلداری میده ولی هیچ فایده ای نداره شاید واسه چند ساعت آروم شم ولی باز همونم نمی دونم شاید من کم تحملم ولی واقعا دوس دارم مقاومت کنمو از این سختی نجات پیدا کنم دوس دارم زندگیم مث بقیه دوستام باشه بدون اضطراب باشم دوس دارم دو سه روز انقد خوابم بیاد که فقط بخوابم و به هیچ چیزی فک نکنم انگار برای یه مدت کوتاه مردم ناخواسته خودمو با بقیه مقایسه میکنم، خوشبحالش اضطراب نداره ،خوش بحالش اینقد شاده و…. واقعا میخوام از این وضعیت دربیامو پیش خانوادم شاد باشم لبخند مصنوعی نداشته باشم و از ته دلم خوشحال باشم امیدوارم هیچ کسی مث من نشه چون میدونم بد دردیه از الان این همه استرس داشتن یکم برای من بیش از حد زیادیه.
سلام من پسرم ۱۴ سالمه راستش من خیلی دوسش داشتم ولم کرد ولی من حتی بدون اون نمیتونستم زندگی کنم اونم عاشقم بود منم همینطور ولی یهو همهچی بهم خورد بخواطر همین زندگیم بهم خورده🙂💔🖤
دلم خواب میخواد … خستم … یه زندگی آروم و بهشدت ساده میخوام .. چیز زیاده …؟
زندگی یه جنگه ما هم مبارز هستیم اجازه ندیم بی فایده تسلیم بشیم.
حیف ک کسی نیست به خودم بگه🤣
اقا دیگه به تهش رسیدم از مادرم خانوادم و دوستدارم برای رفتنم معذرت میخوام ولی دیگه از لحاظ روحی از لحاظ بدنی از لحاظ مادی همه جی در پایین تریین سطح خودمم هیشکی منو درک نمیکنه حتی خانواده نمیدونن که من دیگه نمیتونم در حد انتظاراشون باشم چند بارم بیان کردم اما …. اما نمیفهمن نمیخوان بفهمن من نیاز دارم خودمو پیدا کنم ولی نزاشتن از همه ور بهم فشار اوردن پول پول پول پول دیگه نمیتونم اونی باشم که مادرم و بابام میخوان از اینکه با بقیه منو مقایسه میکنن خسته شدم خسته
اینا نفهمیدن من تو چه بهرانی بودم و نمیخوانن بفهمن
سینا ۱۴ ساله هستم
می خوام بگم خیلی خستم
کارنامه گرفتم مادرم بهم می گه هر کاری که می خوای بکن به من هیچ ربطی نداره من و مقایسه می کنه از این ور هم خسته شدم از این دنیا
دعا کنید زود تر بمیرم
من ۱۶ سالمه
رفیق ندارم و با خانواده ام گاهی میخندم میگم ولی بعد تو اتاق گریه میکنم
پارتنر دارم ولی اونم کفاف نمیکنه برای حالم همشون دوس دارم ولی از ته دل افسرده ام سعی میکنم توی رشته ام موفق باشم دنبال ورزش ام دنبال هنر ام سعی میکنم کار کنم پول در بیارم ولی نمیتونم کلا یه دختر بی مصرف ام نمیتونم حال کسیو خوب کنم توی برقراری ارتباط با دیگران خوب بتشمزیاد حرف میزنم توپق میزنم از قیافه ظاهر صدام خوشم نمیاد
خیلی خسته هیچکس بهم توجه نمیکنه نه پول داریم نه هیچی هرچی میخوام بخرم پول ندارم بخدا موجودی کارتم ۴ هزار تومنه هیچ چیز ندارم بدبختم
من ۱۶ سالمه
یازدهمم و تجربی میخونم
نمیدونم میتونم بگم مشکل یا نه ولی منم مثل همون اقا پسرم
ضریب آیکیوم ۱۳۶ عه و همیشه دیدگاه خلاقانه ای دارم ، علاقه ی زیادی به زندگی دارم ولی امیدوارم هرچه زودتر بمیرم
خانواده ام اصلا به یه دیدگاه خلاقانه یا یه بالغ افسرده نیازی ندارن
دلم میخواست عادی بودم ولی ناخوداگاه خودمو با بقیه مقایسه میکنم
چرا اون درسش از من بهتره؟چرا اون یکی اینقدر اجتماعیه ؟چرا هیچوقت نمیتونم بچه مورد رضایت خانواده باشم
شاید واقعا باید بمیرم حتی اونقدری هم به خودم ایمان ندارم که بتونم در اینده فرد موفقی بشم
اگه زودتر بمیرم شاید بقیه تا ۲ سال دیگه حتی قیافه امم فراموش کنن
ریده شده تو زندگیم به جرم اینکه دخترم💔
حوصله توضیع ندارم همین بگم خیلی خستم 🙂
میخوام خودمو بکشم خستم هیچ کس نمیفهمه چی میگم من اینکه هر روز بیدار میشم و میبینم زندم واسم دردناکه هیچی خوشحالم نمیکنه روانپزشک و روانشناس حرفای تکراری میزنن من فقط میخوام تموم شه دنبال یه راهم که دردش کمتر باشه عشق یک طرفه مرگ همیشگیه هر روز میمیری ولی خلاص نمیشی حتا دیگه به دوستامم نمیتونم فکر کنم نمیتونم از تخت جدا شم اینم پایانه منه هیچوقت خوشحالیو حس نکردم
همش نظرات کسشعر چون هیچ چیزی به آدم کمک نمکنه خودکشی فکر نکنی چون تو دنیا دختر بودن بزرگ ترین جرمه چون جلو چشام بار آرزوی مرگم شده هیچ دلیلی به زندگی ندارم کاش راهی بود الان نفس نکشم
راستشو بخواین همین الان هممون مردیم 🙂
منم مثل بقیه تصمیم ب خودکشی دارم چون مث همون پسر ۱۷ ساله دغدغه های فکری زسادی دارم و فک میکنم همه چیمو باختم و دیگه ب هیچ دردی نمیخورم
سلام من ی دخترم ۱۴ سالمه از قیافم خوشم نمیاد از هیکلم خوشم نمیاد از خانوادم خوشم نمیاد از زندگیم خوشم نمیاد دلیلی واس زندگی کردن ندارم حالم خیلی بده کسی نیس حالمو خوب کنه شاید اگ یچیزی داشتم حالمو خوب میکرد خوب بود اما هیچی نی 🙂 هنوزم میخام بمیرم امروز ۲۴ دی ماه ۱۴۰۱ من احساس میکنم اگ نباشم خیلیا خوشحلن و منم همینطور 🙂
نمیدونم کسی این متن رو میخونه یا نه
من پسرم
۱۷ سالمه
اینجا چون کسی منو نمیشناسم دارم اینارو میگم
من ضریب ایکیوم ۱۴۱ عه وفقط میتونم بفهمم تا چه عمق تو باتلاق گیر کردم
من دهم تجربی هستم و الان ۱۷ دی ۱۴۰۱ هست ساعت ۷ عصر
من هیچوقت هیچی از یادم نمیره و هربار که اتفاق بدی نیفته واسم هر چیزی که تو مغزم اتفاق افتاده و اعصابم رو به هم ریخته دوباره از جلو چشمم رد میشه و دوباره ضد حال میخورم
با این سن اضطراب کنکور ، درس ریاضی ، فیزیک ، زیست ، شیمی ،کارنامه ، سربازی ، دانشگاه ، شغل ، خرج زندگی و….. داره دیوونم میکنه و همین طوری دارم هرروز ضد حال میخورم
شاید بعضی ها فکر کنن که حرفام اصلا مشکل حساب نمیشه
باید بگم هر کسی مشکلات خاص خودشو داره مشکل من واسه تو سخت نیست ولی الان دارم روانی میشم
همیشه میگن خدا هرچیزیو به یه دلیلی ساخته ولی من واسه خودم دلیلی نمی بینم و فقط مایه دردسرم همه هستم
واقعا خسته شدم از همه چی اگه قرار بود به این دنیا بیایم که فقط ضد حال بخوریم پس چرا اومدیم یکی دیگه جای ما میومد که حداقل به به دردی بخوره
نظری درباره خودکشی ندارم چون از بعدش ترس دارم که بعد از مرگ چی میشه
پیشبینی های زیادی میکنم و همیشه درست از آب در میاد (اکثرا منفی ) و همین باعث شده افسردگی شدید بگیرم ولی موقع حرف زدن با دیگران اونو قورت میدم که مبادا بگن تو پسری و این لوس بازیا چیه و….
هیچ دوستی هم ندارم و کاملا تنهام هیچ کس هم نمیدونه
منم تا قبل از خوندن این پیاما تصمیممو به صورت جدی گرفته بودم خودمو بکشم اما با خوندن پیامای شما که دیدم خیلی با درد و رنج همراه بود پشیمون شدم من رشتم مشاوره هست و به دلایلی میخواستم خودمو بکشم اما الان یه تصمیمی گرفتم اینکه تسلیم این میلم نشم و زنده بمونم و درسمو تموم کنم و به امثال خودم و شماها کمک کنم درسته روانشناس و مشاوره خوب کمه اما شاید من با تلاش خودم و درد درک نشدنی که دارم شماها رو بهتر بتونم درک کنم و کمکتون کنم امیدوارم بتونم به خیلی ها کمک کنم مرسی که فکر زندگی دوباره رو بهم هدیه دادید.
اینو مینویسم که اگر یک پدری یا مادری داره میخونه و این رفتارارو داره تجدید نظر کنه
یا اگر یک بچه ای مثل من هست یکم شاید آروم شه
دو سه ساله ک واقعا خسته ام.یک خستگی خیلی زیاد.انگار با هیچی رفع نمیشه انگار نمیتونه بره از وجودم.انقدر ک گاهی متعجب میشم …!
من تا قبل از ۱۵ سالگی خیلی خوشحال بودم.یعنی خب روال عادی زندگی بود دیگه.فراز و نشیب عادیش.اما تا پا تو دبیرستان گزاشتم با وجه خیلی دارک زندگی آشنا شدم.
سرکوفت مامان و بابا
مقایسه هایی ک صورت میگرفت
شنیدن جملاتی مثل خاک توسرت؛چقدر بی عرضه ای
کاش من شانس زن عموهاتو داشتم ک بچه هاشون همشون درس خونن
تو فاجعه ای
تو ۱۳۰ هزار میشی تو ۶۰ هزار میشی.
حتی بخاطر درس کتک خوردم
هیچکس متاسفانه درکم نکرد.انگار واقعا بخاطر اینکه روال عادی درس خوندن رو دارم و تصمیمی ب ۱۲ ساعت درس خوندن تو روز ندارم و نمیخوام ۳ رقمی بشم لایق این رفتارام.
ممکنه واقعا مامان باباها همونطور ک میگن عاشق ما باشن اما گاهی میتونن بدترین آدمای زندگیمون بشن
هیچوقت فکر نمیکردم مامانم ک وجودش برام آرامش محضه انقدر بتونه بهم آسیب بزنه
انقدر اعتماد ب نفسمو بیاره پایین. ولی اره میشه.
تنها راه اینه ک صبوری کنم . نفس بکشم.ادامه بدم یکجوری. شاید زندگی روی خوشش رو دوباره ب من نشون بده. البته از زندگی نباید انتطاری داشت.باید خودم روز خوب رو بسازم.خودم خودم رو نجات بدم.خودم خودم رو خلاص کنم.مگه ن بچه ها؟
باید یکجوری از خونه فرار کرد . و جز موفقیت راه منطقی دیگه ای نیست. برای من مثلا جز درس.چیزی ک شاید ازش متنفر شدم. هیچ چیزی تو دنیا ارزش نداره ک بخوای روح و روانتو براش فدا کنی.میخواد درس باشه میخواد یک آدمی ک عاشقی باشه میخواد هرررررر کسی و هررررر چیزی باشه.
اولویتتون رو اگر میتونین بزارین رو خودتون.من ک دارم تلاش میکنم خودمو دوست داشته باشم و واکنش ندم ب حرفای سم افراد سمی ک دورمن. هرچند واقعا سخته.خیلی سخت و شاید نتونم گاهی.
بچه هایی ک تو شرایط منین.چون مطمئینم با وضع نابود آموزش و پرورش ایران و کنکور حداقل قطره ای از حرفای منو چشیدین. خطاب ب شمایی ک یکروزی جای من بودی باید بگم ک حیف تو نکرد؟!تو هنوز جوونی.هزار تا روز داری رو ب روت . نزار یکسری آدم ک باور کن خودشونم نمیدونن با خودشون چند چندن واس زندگیت تعیین تکلیف کنن.تووووویی ک زندگیتو مشخص میکنی.تویی ک تعریف میکنی خودت چ کسی باشی. ن معلمت ن جامعه ن مامان بابات ن خواهر برادرت . ب خودت فرصت بده. تصور کن شرایطی رو ک تو هیچوقت این حرفای بد رو نمیشنیدی از این آدمای مثلا نگران یا شاید بدجنس.ا ن ورژن از تو چ شکلی میشد؟ خوشحال ن؟ شاید موفق ن؟ یکم سعی کن اون ورژنو تو خودت زنده کنی. با توجه نکردن ب این آدمای سمممم با دیدتو عوض کردن . میشه نجات پیدا کرد. حداقل الان اینطوری فکر میکنم. و باور دارم الان وضعیت ایده آلی ندارم شاید برعکس ایده آل اما میشه نجات پیدا کرد.
ب امید نجات بچه ها:)
و پدر و مادرایی ک شاید اینو خوندین
لطفا لطفا لطفا لطفا لطفااااااااااااااااااا
ذهن بچه هاتون رو آروم بزارین.انقدر مته نباشین تو مخشون. قبول کنین این زندگی اوناست ن شما. دوست دارین یکی برای زندگی شما تعیین تکلیف کنه؟! کمک با اجبار فرق داره حواستون ک هست؟!
مهم شادی اون بچه است. مهمتر از همه چی شادیشه.مهمتر از شغلش مهمتر از درسش مهمتر از نمراتش مهمتر از دوستاش شوهرش کوفت مرضش؛شادیش هست😬😂درک کنین خب؟
شمایی ک دنیاش اوردین فقط باید ازش حمایت کنین و جاهایی ک لازمه جلوشو بگیرین .رفیق باشین با بچه ها رفییییییق. لطفا بزارین اگر هنر دوست داره هنر بزه اگر رقص دوست داره رقص کار کنه اگر هیچ کاری دوست نداره هیچ کاری نکنه. شما اگر مدعی اینین ک پدر و مادر خوبی هستین چطور دنبال اینین ک مثلا ازش یک پزشک غمگین بسازین تا یک آدم شاد حالا با هر شغلی؟!
پدر و مادر خوب وقتی هستین ک دنبال شادی بچه باشین ن شادی خودتون.شاید پزشک شدن اون بچه شمارو شاد کنه اما اون بچه رو ن .
خواهش میکنم بزارین بچه ها زندگی کنن.
خواهش میکنم.از من ک یکجورایی گذشت و من نتونستم خانوادم رو قانع کنم اما شما شاید بهتر باشه حداقل ۵ دقیقه بعد خوندن این متن فکر کنین.فکر کنین ب اینکه چقدر با کاراتون و حرفاتون باعث عم تو دل بچتون میشین یا خب نمیشین.
من ۱۸ سالمه و چون ب خودکشی خیلی فکر کردم بخاطر این شرایطی ک تو دبیرستان ب وجود اومد برام تصمیم گرفتم اینو بنویسم.
بچه ها من میخوام زندگی کنم. بخاطر یک مشت عوضی ک باید بهشون ثابت شه احمق خودشونن.
و بالاتر از این بخاطر خودم ک بهش بدهکارم.خیلیییی زیاد.بهش حال خوب بدهکارم و بله من آدم خوش حسابیم:)
بدهی هاتونو با خودتون صاف کنین.
قرار نیست تا ابد با این آدما تو ی خونه باشین.
خیلی حرص نخورین فقط با ی راه منطقی برین از خونه:)
مثلا نرین فرار کنین یا شوهر کنین 😐
منطقیییییی باشه؟
بای گایز