چطور خودم رو بکشم؟ دلایل و دستورالعملهای یک خودکشی موفق
نوشتهی سابق راهنمایی بود برای رهایی از چنین حسی، بعلت ازدیاد کامنتها و ایمیلها و عدم توانایی در پاسخگویی حذف شد. اگر از گوگل به این صفحه رسیدید نوشتههای زیر کمکتان میکند:
از شنبه شروع نخواهی کرد، اگر این نوشته را نخوانی
سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناکترین قابلیت بشریت
چطور از یک جدایی جان سالم به در ببریم؟
مینیمال (۱۳) چطور با کسی که Emotionally unavailable است وارد رابطه شویم؟
چطور شاد و مفید زندگی کنیم؟ راهنمای عملی و قطعی شادی و بهرهوری روزمره
مینیمال (۱۲) با مسائل غیرقابل حل زندگیمان چه کنیم؟
چهطور از شر رابطهی مخربمان خلاص شویم؟
چرا و چطور با «خودمان» آشتی کنیم؟
راهنمای مردن و زندگی پس از آن، یا چه کنیم که هر روزمان یک غنیمت با ارزش شود؟
مینیمال (۹) چطور خیلی سریع حس بهتری داشته باشیم؟
چطور برای زندگی برنامهریزی کنیم؟ راهکاری ساده و سریع برای رسیدن به اهدافتان
همین حالا لیستهای انتظارتان را تخلیه کنید
چطور در جای بد، خوب زندگی کنیم؟
با خوشبختی و ترسِ از دستدادنِ خوشبختی چه کنیم؟
شنبه، ۲۲ ژوئن ۲۰۱۹
دقیقا منم فقط یک مرگ راحتی رو میخوام
چرا نمی میرم.
چرا از مرگ نمیترسم ولی هر بار میخام خودمو بکشم نمیتونم
امیدوارم هر چه زودتر بمیرم من لیاقت بدترینارو دارم لیاقت خانواده امو ندارم لیاقت هیچیو ندارم اینهمه چیزای خوب دارم هیچوقت خوشحال نبودم هیچوقت احساس خوبی نداشتم کاش بمیرم لعنت به روزی که به دنیا اومدم کاش هیچوقت وجود نداشتم
من سه بار تا حالا خودکشی کردم که بار آخر با احیا دوباره زنده شدم و ۱۰ روز بیمارستان بودم لعنت به کسایی که منو نجات دادن یه سال از اون موقع گذشت زندگیم گه تر شد بار چهارم یه جوری خودمو بترکونم که هیچ بنی بشری …
دارم تحلیل میرم و دلم میخواد همین الان تمام بشم و بمیرم.
خیلی خستم هرچی به خودم امید میدم که همه چی درست میشه ولی نمیشه نمیدونم چکار کنم؟
جرات ندارم خودمو بکشم ادامه زندگی هم برام سخته
فقط توفکرم که خود کشی کنم
چرا نمیتونم بمیرم لطفا یکی بهم بگه چطوری میتونم هر روز بدبختی رو تجربه کنم ؟!
میخوام از این دنیا خدمو خلاص کنم دیگه هیچ وقت خدمو نبخشم میخام خونوادهام بهتر زندگیشون کنن دیگه کسی دل کسی مراقبش نبودم اما دلشون سرد کردم ولی هی ناراحتشون میکردم من نه خونوادم نه رفیقام نه عشقم هیچی برام دلشون مراقبش نبودم ولی هی ناراحتشون میکردم میخام از دنیا خلاص شم من دیگه خوشبختی شون براشون ارزو میکنم من
دیگه حس ترسی نسبت بهش (مرگ) ندارم آخه بعدش چی خونوادم چی مادرم کمرش درد میکنه پدرم قند داره کلی قسط مونده که هنوز ندادم درسته شاید قسطی نداشته باشم به اون شدت اما بازم خودتو تو این کشور زندگی میکنین یکی باید همیشه از خونه بیرون باشه یکی باید سره کار باشه باورتون نمیشه بچه ها
سلام من خیلی به دیگران امید میدم و پیش اومده واسم که تحقیر شدم اما گاهی اوقات فکر میکنم به خودکشی ولی دو سالی هم میشه داداشمو از دست دادم قبلشم افسرده بودم ولی الان دیگه خیلی دلم واسش تنگ میشه همش منو میخندوند باهم که گیم میزدیم خیلی کیف میکردم البته از من قوی تر بود اما بزورم نمیشد ببرمش قربونش برم
چرا باید زنده بمونم
هزار بار فکر خودکشی به سرمزده ولی یاد مادرم میافتم میگم نه رومینا به خاطر مامان هم شده باشه نه اگه تو نباشی کی دعوا های مامان بابا رو ارومکنه وای خدایا منو راحت نه با کشتن با درست کردن زندگی با نشون دادن راه درست لطفا اگه خدایی و وحود داری نشونم بده
اینکه خانواده هرچی میشه گیر میدن این زندگی منه یه شما چه خب منم آدمم حق زندگی دارم بعد آخه چرا باید زندگی کنم هاا من از زندگی و همه آدم هاش متنفرم اینکه بچه رو بدنیا بیاری دلیل نداره عذابش بدی بعد بگی من خوبی تو رد میخوام
منم میخوام بمیرم فقط
خیلی داغونم ،احساس یأس خشم نفرت کینه ناامیدی یک لحظه هم ولم نمیکنه ،خیلی بی عرضم ک نمیتونم شر خودمو بکنم برای همیشه از دنیا خلاص شم ،هزاران بار ب خود کشی فکر کردم هزاران بار سرچ کردم ولی نتونستم تمومش کنم ،گاهی از شدت استرس و اظطرابی ک میفته ب جونم توان راه رفتنم ندارم 😥، ای کاش مرگ طبیعیم هر چه زودتر برسه دلم فقط فقط فقط برای پسرم میسوزه ک ده سالشه ،اصلا کنترلی روی خشم و اعصابم ندارم بشدت ضعف اعصاب دارم کارهایی ک شوهرم توی دوازده سیزده سال زندگیمون با من کرده منو از پا درآورده ،توروخدا یکی یه راهی بزاره جلوی پای من ک بی درد و راحت و صد درصد باشه ،یه چیزی بگید یه کاری کنید جرات پیدا کنم دارم روانی میشم بخدا هیچ کنترلی روی خودم ندارم
مرگ…کلمه آشناییه
شاید اگه ۵سال پیش ازم میپرسیدن که چه فکری راجبش میکنم،قطعا حس ترسمو بیان میکردم…
اینکه بخوام از بقیه جدا شم؛ و دیگه هیچوقت نبینمشون…
دلم نمی خواست برم چون کسانی بودن که اشکانم رو پاک کنن و بهم امید بدن…
آدم هایی بودن که راه درستو بهم نشون بدن
حالا تنها ترین آدم شدم
آدمی که بودن یا نبودنش برای کسی فرقی نمیکنه
تمام زندگیم سعی کردم همرو از خودم راضی نگه دارم
به همه عشق ورزیدم ، با همه خوب بودم
به همه کمک کردم؛دانش آموز و دختر خوبی برای پدر و مادرم بودم
بهترین برای دوستام بودم
ولی چیزی که منو اذیت میکنه اینه که…هیچوقت برای خودم بهترین نبودم
هیچوقت خودمو دوست نداشتم
هیچوقت خودمو راضی نکردم
هیچوقت به خودم کمک نکردم
پس…
من همه رو نجات دادم
ولی…خودم چی؟
چرا کسی نیست…چرا هیچکس برای من نیست؟
از کل این دنیا چیزی رو میخواستم
و ان چیز، بودن کسی بود که همیشه میخواستم باشم
ولی اونا این اجازه رو بهم ندادن…
چیزی که ازش اطمینان دارم اینه که اگه برم
دیگه بر نمی گردم
این دنیا ..ارزش مارو نداره…چرا نریم یجای بهتر؟(:
چرا آزاد پرواز نکنیم
دلم میخواست همه اینا یه کابوس بود و وقتی بیدار میشدم همه چی فرق داشت
دلم میخواست مثل قبل عشقو حس میکردم
ای کاش میتونستم باز مهربون باشم
کاش بازم میتونستم دختر خوبی باشم؛اونا رو راضی نگه دارم..شاید اینجوری بهتر میبود”اگه تلاش نمیکردم خودم باشم”💔
میگما …ای کاش منم دوستای ی داشتم که باهاشون فیلم ببینم میدونی مثلا شبا برم خونشون تا خود صب بیدار میموندیم
ای کاش مامان بابام میدونستن حاضر شدم از چه چیزایی بگذرم تا چش خاله و عممو در بیارن و اسمش ون بیفته رو زبون بقیه (مثلا بگن ببین یارو دخترش رفت تجربه خوند فلان رشته قبول شد)
ای کاشااا میدونستی چند دوسش داشتم..میفهمید چه کارایی براش گردم و چقد از خوبیامو پاش گذاشتم….
(پ.و: میشه آرزو کنید آروم بخوابم،بلکه شاید آرزوهای شما برآورده شد و منم تونستم برم)
زندگی تا زمانی برای من معنی داشت که کارام رو روال بود درسته بعضی وقتا مشکلاتی میان ولی این چیزایی که من دارم تو زندگیم فراتر از یه مشکلاته توی این دو ماه من بدترین اتافاقا سرم اومده و اینکه خودم با دستای خودم ارزو هامو تو خاک گذاشتم پس نمی تونم بمونمو نابودیمو ببینم توی صورت تک تک ادمایی که پیشمن نگاه میکنم از همشون نفرفت دارم من دیگه چیزی واسم مهم نیس این روزا به حدی خستم که انتظار دارم یکی از خواب بیدارم کنه و بگه همش خواب بود من متنفرم از همه چی
من خدارو نمیبخشم 💔
میخوام بمیرم
از بچگی میگفتم کاش وجود نداشتم. الان هم بعد از ۴۳ سال همین رو میگم
به امید روزی که کسی غمگین نباشه….
همه ی انسان ها باارزشن اگر ناراحت و غمگین هستین لطفاً یه خودتون آسیب نزنیدچون هیچکس ارزش اینو نداره که به خودت آسیب بزنی نه پدرو مادر نه عشق یا دوست و….. هیچکس و هیچکس ارزش اینو نداره که به خودت آسیب بزنی به خودتون ارزش بدین. همه ی این لحظات چه خوب چه بد میگذره.
در هر شرایطی خودتون دوست داشته باشید.
من به خاطر تحقیرها و رنج های که در کودکی کشیدم الان کاملا بیمارم
امیدوارم زودتر بمیرم تا خودم خلاص شم و کسایی که اذیتشون میکنم راحت باشن
از زندگی کلا سیرم با ۲۵ سال سن خستم واقعا🥺