سوم مارس ۲۰۱۹، آنکارا
نزدیک به ۱۰ ماه از مهاجرتم گذشته. کوهی از تجربه جمع شده و ابعاد جدیدی از سرسختی در خودم رو کشف کردم. چالشهای جدید و نابی که اگر کسی در موقعیتش قرار نگیرد صرفا در حد فکری گذرا و بد است ولی در عمل و در مواجهه با اونها تبدیل میشوند به مسائلی که شب موقع خوابیدن و صبح موقع بیدار شدن و در طول روز در حین انجام دادن هر کاری درحال بهت سقلمه میزند.
تاریخ اتمام ویزا روی کارت شناساییام بهم چشمک میزند و یادآوری میکند که تنها کمتر از ۴ ماه باقی مانده اگر تغییری در این وضعیت ایجاد نکنم. حتی تصور اینکه برگردم و دوباره در شرایط قبل از مهاجرتم قرار بگیرم ناراحتم میکند.
علت اینکه مدتیست پستهای اینچنینی ننوشتم این هست که هیچ اتفاق جدید و تازه و تاثیرگذاری در این مدت نیافتاده. دو ماه هست از ایران برگشتم و هیچ ایدهای ندارم این دوماه چطور گذشته. شاید هم اتفاقاتی افتاده ولی من بهقدری عادت کردم و پوست کلفت شدم که در ذهنم ثبت نشده.
روزی ۹ ساعت در شرکت، که شامل مقدار زیادی کد زدن، سر و کلهزدن با کدهای اشتباه قبلی و ناهار خوردن میشود. ۲ ساعت در راه رفت و برگشت در حالت خوشبینانه نصفش به کتاب خواندن رو کیندل میگذرد و کمی هم در صف استارباکس. ساعاتی برای غذا درست کردن و تمیزکردن خانه و شستن و اتو کردن لباسها، شبها دیگر جانی برای کار دیگری کردن نمیماند. یادم نمیآید آخرین بار کی فیلم دیدهام.
در همان ساعات رفت و برگشت کتاب Anything you want از Derek Sivers را خواندم. مدت زیادی بود داشت خاک میخورد. اگر اواخر سال ۹۴ میخواندمش و سربازی نمیرفتم، عالی بود. اگر بعد از سربازی مهاجرت نمیکردم بازم عالی بود. الان هم عالی هست و تاثیراتش مشهود. ولی وضعیت روحی استیبل میخواهد و جسمِ از خستگی کبودنشده.
یکهو یادم افتاده که چیزهای زیادی «نمیشوند.» حتی اگر چوب در آستینشان یا هرجای دیگرشان هم کنم انگار تلسم شدهاند که نشوند. و این نشدنها بدجوری کلافهام کرده. حداقل اون ابعادی از من که در طلبش هستند.
از دویست پست پیشنویس، هشت-نهتا دیگر صبرشان سرآمده و میخواهند منتشر شوند و من دارم خودم را جر میدهم که امروز تمامشان کنم. در کنار اونها «چرا باید خودم رو بکشم؟» یکی از پستهایی هست که این روزها دارم مینویسم و همچنان کش میآید و تمام نمیشود. شاید چون هنوز واقعا نتوانستم خودم را بکشم. از پستهای اخیرم کاملا معلوم هست.
به همین زودی روزها و هفتهها و ماههای اول مهاجرت تبدیل شدند به خاطره و من دلم برایشان تنگ شده. حتی همین روزهای قبل از مسافرت به ایران. آیا پسرفت باعث این دلتنگی شده؟ یا سر باز کردن مجدد دردهای قدیمی؟ نمیدونم.
حس رکود و بیتحرکی درونم رخنه کرده. احساس میکنم اگر تغییر اساسی در برنامه و زندگیام ندهم اوضاع بدجوری بهم خواهد ریخت. شاید یک کشور دیگر.
برای حسن ختام دعوتتون میکنم به صدای دلنواز Rumen-Florin از نوازندگان جاده استقلال استانبول رو گوش بدید روی یوتیوب ببینید و برای لحظاتی دنیا رو جای قشنگتری تصور کنید.
کسی چیزی تازه با من حکایت نمی کند.
پس خود برای خویشتن حکایت خواهم کرد.
– نیچه | چنین گفت زرتشت
یکشنبه، ۳ مارس ۲۰۱۹
«زوج و فرد»شناسی
زوج تقسیم بر دو عدد صحیح هست و فرد تقسیم بر دو ماهیتی بیمعنی. زوج را که نصف کنیم، دو مفهوم واقعی باقی میماند. فرد را که نصف کنیم، دو مفهوم ناقص. مثل هر چیز ناقص دیگری: هست، ولی کاش نبود.
مثل تعداد پروازهای خارجی. تعداد پروازهای خارجی که زوج باشد خوب است، یعنی رفتی و برگشتی. یعنی آن مدتی که نبودی قرار بود برگردی. آن مدت چون بهدنبالش برگشتن بوده حتما خوش میگذرد. آن مدت حتی اگر خوش نگذرد امید برگشتنش باعث میشود بد هم نگذرد. اما فرد که باشد، یعنی خوش نمیگذرد که هیچ، بد میگذرد. یعنی کارت ساخته شده.
دیشب به دوستم میگفتم من برای احساس خوشبختی کردن به هیچ چیز آرمانی احتیاج ندارم. البته که آرمان زیاد دارم ولی میتوانم بدون آنها هم احساس خوشبختی کنم. چیزهای مختصر و ساده، یک خانه، یک خانواده، یک شغل، یک رابطه. یک عصر، یک آخر هفته و چیزهای عادی اینچنینی. دوستم گفت چیزی که میخواهی کف نیازهای انسانیست. گفتم، من کف نیازهای انسانی را میخواهم.
شیطان روزی با من چنین گفت: «خدا را نیز دوزخی هست، دوزخِ او عشق به انسان است.»
– نیچه
تکمیلی:
– چطور خودم رو بکشم؟ دلایل و دستورالعملهای یک خودکشی موفق
یکشنبه، ۳ مارس ۲۰۱۹
I don’t want to be here, I want to be there
پنجشنبه، ۲۴ ژانویه ۲۰۱۹
اگر مهاجرت کنید، چه چیزی با خودتان برمیدارید؟
۸ ماه و ۸ روز از شروع مهاجرتم میگذره. تو سفرم به ایران ساسان رو هم راضی کردم که باهام بیاد و چیزهای جدید رو تجربه کنه. ساسان چند روز مونده به پرواز برگشت ازم پرسید «چی بردارم؟»
چه چیزی باید برداشت؟
مهمترین چیزهای زندگی شما چه چیزهایی هستند؟
چند تیشرت، چند شلوار، کفش، کولهپشتیای که از لپتاپ مکبوکم خالی بود چون فروختهشده بود برای تامین هزینههای سربازی و باقیماندهاش هم صرف خرید بلیط مهاجرت شد، تلفن همراه، شاید چند جلد کتاب یا کتابخوان دیجیتالی، مسواک، خمیردندان، شامپوی مخصوص چون موهایتان با شامپوهای دیگر میریزد. ماشین اصلاح صورت، سررسیدی که یادداشتهای فیزیکیتان رو در اون مینویسید، کاپشن، کت و شلوار و کراوات برای مراسمهای رسمی، صندل. مدارک دانشگاهی (که حداقل اینور به هیچدردی نمیخورند)، پاسپورت. دیگه چی؟
در ۲۰ یا ۳۰ یا ۴۰ سال عمرتون چی جمع کردید که با خودتون ببرید جای دیگهای؟
خاطرات خوب و بد، حس خوبی که از کمک کردن به دیگران داشتید، حس بد یا عذابوجدان ناشی از کارهای بدی که در حق دیگران کردید. تجربه خوابیدن در اتاق ۶ متری در سربازی به همراه ۴ نفر دیگر. قابلیت تحمل حداکثر فشار روانی قابل وصف در همان سربازی. قدرت تحمل تنهایی. وبلاگی که تجربیات جدیدتون رو درش بنویسید. خانوادهای که نگرانتون هستند و در هر تماس بهتون یادآوری میکنند اگه جیبت ته کشید مثل کوه پشتت هستند. خواهری که صرف حس بودنش حتی در این فاصله اطمینان قلبی از عدم شکست خوردن هست برات.
اگر ببینی و سپاسگذار باشی، تنها نیستی.
بیشتر بخوانید:
– سمفهونی مهاجرت
– چرا و چطور ول کنیم؟
– نخواه تا رستگار شوی
– ۱۰+۱ دلیل برای اینکه باید رد بشوید
شنبه، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۹
هفتم ژانویه ۲۰۱۹، آنکارا
با تموم شدن تعطیلات و مرخصی دیروز مجددن چمدون سنگینم (I mean it) رو جمع کردم که برگردم آنکارا. برگردم؟ یا برم؟ حس عجیب نداشتن حس دلتنگی موقع ترک تبریز. حس عجیبتر هوم سویت هوم موقع رسیدن به آنکارا. فعلا همینقدر دراین مورد مینویسم تا یادم بمونه چه اتفاقی افتاده و بعدن سر فرصت درموردش فکر کنم. انگار راستیراستی دارم شهروند سیاره میشم.
این بار تنها نبودم و ساسان پیشنهادم برای به دریازدن رو قبول کرد و باهام اومد. به همراهش رفتیم فرودگاه و در تراژدیکترین حالت ممکن (Really, I mean it) گیت پاسپورت رو رد کردیم. مامور کنترل بار از اضافهبار ۱۰ کیلوییمون چشمپوشی کرد و بعد از انتظار یک و نیم ساعته تو سالن ترانزیت و ملاقات با یونس ژاله سوار هواپیما شدیم.
بالاخره تونستم لپتاپ ایدهآلم (البته بعد از مکبوک خدابیامرز) رو به مبلغ ۱۲۰۰ دلار از ایران بخرم و خیالم بابت امکان انجام پروژههای آزاد راحت باشه. Asus Zenbook UX430. به دو علت از ترکیه نخریدمش. اختلاف قیمت ۱۵۰۰ لیری (بخاطر مالیات بیشتر ترکیه) و کیبرد چینش اروپایی لپتاپها در ترکیه که عملا شکنجه هست برای منی که کل عمرم رو با کیبرد استاندارد (US) کار کردم.
ساعت ۵ به وقت ترکیه رسیدیم فرودگاه آتاترک استانبول و بعد از ۷ ساعت انتظار تو کافهای نزدیک ترمینال سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم/رفتیم آنکارا. بار سنگین و شکستن چرخهای چمدونم دهن خودم رو سرویس و دستهام رو کبود کرد. مشقت بعدی این بود که صبح شده بود و باید میومدم شرکت و چارهای هم نبود. ترجیح دادم تا جای ممکن پیش خانوادهم بمونم و زودتر برنگردم.
کیندلی که قبل از سفر سفارش داده بودم نرسید و امیدوارم کسی رو پیدا کنم که بتونه بیاره برام.
سهشنبه، ۸ ژانویه ۲۰۱۹
۲۸ دسامبر ۲۰۱۸، آنکارا-استانبول-تبریز
بیشتر از ۷ ماه از شروع مهاجرتم میگذره و بالاخره تونستم شرایط رو برای مسافرت چندروزه به تبریز فراهم کنم. هرچند انگیزه اصلی این سفر رفت با یکی دیگه خوابید ولی بازم دلایل زیادی دارم که زمانی رو به خودم مرخصی بدم و مدتی تو زادگاهم باشم.
نظر به اینکه همهی پروازهای منتهی به ایران از استانبول تیکآف میکنند و من آنکارا هستم تهیه و بلیطها و هماهنگی زمانی بین ۴ بلیط و مدت مرخصی که گرفتم و جلوگیری از اتلاف وقت کار طاقتفرسایی شده بود برام که با درک قابل احترام رئیس شرکت و جابجایی روزهای مرخصیم مقدار زیادی تسهیل شد و همهچی دستبهدست هم داد که بتونم هر چند با تاخیر شب یلدا و تولدم رو پیش خانواده باشم.
دیشب حرکت کردم و صبح امروز رسیدم استانبول. چند دقیقه بعد تکستی از طرف شرکت هواپیمایی برام اومد که پروازم سه و نیم فاکینگ ساعت تاخیر خواهد داشت. کله پدرشان.
تو فرودگاه آتاترک منتظرم موعد پرواز برسه و بریم که برگردیم به شهر عزیزتر از جان. امروز چندساعتی هم با پیام بودم و با وجود گوشی برای شنیدنش تا میتونستم غر زدم از تاخیر هواپیما. ممنونم ازش که وقتش رو بهم داد.
هواپیما یه ساعت دیگه تاخیر خورد. اما تونستم چند ترکیب جدید فحش بسازم. ساعت ۱۲:۳۰ تو تبریز فرود اومدیم و زیر برف قشنگش اومدم خونه.
چوخلی وقتدی گؤروشونه گئتمیرم، اونوتماز او گؤزل بولاغلار منی
چیلیح یالی، داش آراسی، تاخدادوز، ایستحلی دوست کیمی قوجاخلار منی
دوسلوخدا عهدیمه صادیق دورموشام یولاریندا نئچه کوهلان* یورموشام
ائللرینن چوخلی مجلیس قورموشام یادینا سالاجاخ قوناخلار منی
شمشیر سنی بیرده یئتیرمز زامان بیلیر بو مطلبی عاریف، درد قانان
صرافین قدرینی نه بیلر نادان؟ کئجر قبریم اوستن ایاخلار منی…– Şəmşir Qurbanoğlu
* کوهلان: نوعی اسب که در سفرهای طولانی استفاده میشود.
جمعه، ۲۸ دسامبر ۲۰۱۸